محمود کرمانی متخلص به خواجو از سرایندگان به نام شعر پارسی است
وی در سده 7 و 8 قمری بین سال های 689 تا 753میزیست و بنا بر این با سعدی و حافظ در شهر شیراز هم نشین بود.
بیشتر سروده های وی در سروده های حافظ به گونه چشمگیری نمود یافته و پرورده شده است . همچنان که یادگارهای سعدی نیز در سرود های خواجو و نوشتارهای وی اثر گذار بوده است.
به همین باور است که آمده است:
دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو
ولی این پارسی سرای بزرگ بسیار از دید مردم ایران دور مانده و به گونه ای می توان گفت به ایشان بی مهری شده است .
خواجو زاده شهر کرمان و به خاک سپرده شده در شیراز است در آرامگاهی نه چندان شایسته و دور مانده.
وی به بسیاری از استان های ایران آن روز چون آزرآبادگان خراسان خوزستان شیراز و دیگر کشورها مانند عراق و مصر رفت و میوه این رفت و آمد ها در دیوان وی و در بخشی به نام سفریات گرد آمده است.
از نمونه های روشن تاثیر خواجو بر حافظ می توان به سروده زیر از خواجو و حافظ نگاه کرد:
خرم آن روز که از خطه کرمان بروم
دل و جان داده زدست از پی جانان بروم
حافظ می نویسد:
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
خواجو را می توان شاعری با دیدگاه عارفانه و سروده های عارفانه عاشقانه ارزیابی کرد همانند حافظ.
تنها و بزرگترین اختلاف سعدی با خواجو نیز در این جا است که سعدی عاشقانه می سرود نه عارفانه و این خواجو بود که دو نوع سروده عارفانه و عاشقانه را با هم در آمیخت و سروده هایی با هر دو دیدگاه نوشت.
دیوان وی دارای 2 بخش صنایع الکمال و بدایع الجمال است که این هر دو دارای بخش های کوچکتری مانند سفریات و حضریات (غزل ها) رباعیات قصاید مثنوی ها قطعات – ترجیعات و ترکیب بندها و ... می باشند.
منظومه های وی به سبک خمسه نظامی با نام های همای و همایون – گل و نوروز – گوهر نامه – کمال نامه و روضه الانوار هستند.
وی را سنی مذهب می دانند اما سروده های وی در باره پیشوایان شیعه ما را به گمانه زنی وا می دارد .
خواجو درست است که در یکی دو سروده خویش به ستایش خلفای 3گانه پرداخته اما در جای جای ترکیبات و ترجیعات و قصاید خود به ستایش ناباورانه پیشوایان شیعه از علی تا مهدی می پردازد . خواجو در جایی می سراید:
شاه مردان چون خلیل الله بت شکن
شیر یزدان از رسول الله یادگار
مهر او از آسمان لافتی الاعلی
تیغ او از گوهر لاسیف الا ذوالفقار
عالم او را گر امیر المومنین خواند رواست
آدم او را گر امام المتقین خواند سزاست.
پی می دهد:
قلعه گیر کشور دین حیدر درنده حی
دسته بند لاله عصمت وصی مصطفا
کاشف سر خلافت راز دار لوکشف
قاضی دین نبی مسند نشین هل اتی
سرو بستان امامت درّ دریای هدا
شمع ایوان ولایت نور چشم اولیا
او در پی می نویسد:
دیو طبعان بین که قصد خاتم کرده اند
بغض اولاد علی را نقش خاتم کرده اند
یا:
ره به منزل برد هر کاو مذهب حیدر گرفت
آب حیوان یافت آن کاو خضر را رهبر گرفت
خواجو در سروده دیگری نه تنها علی بلکه 14 معصوم شیعیان را می ستاید و درباره آن
ها با چنان شوری سخن می گوید که به جز یک عاشق نمی تواند گفت:
وی در این سروده بلند به امام زمان می رسد و می نویسد:
به مقدم خلف منتظر- امام همام
مسیح خضر قدوم و خلیل کعبه مُقام
شعیب مدین تحقیق حجت القائم
عزیز مصر هدا مهدی سپر غلام
تا می رسد به این جا که:
نه در ولایت او در خور است رایت ریب
نه با امامت او لایق است آیت عیب
خواجو از انواع شعر و دانش های زمان خود آگاه بوده و دانش های آن زمان را در
سروده هایش به روشنی بازتاب داده است.
خواجو به جز گونه های رایج شعر در آن دوره سروده ای نیز دارد که بسیار امروزی
است بخش هایی از آن :
چون اسیر است در آن زلف سمن سای دلم
چه کند گر نکند در شکنش جای دلم
بشد از دست من بی سر و پای دلم
دلم ای وای به دل - وا دلم ای وای دلم
ای خیال سر زلف تو مرا محرم راز
دست کوته ؛ نتوان کرد از آن زلف دراز
مطرب آخر زبرای دلم این نغمه بساز
دلم ای وای به دل- وا دلم ای وای دلم
از سر زلف تو شوریدگی آموخته دل
واتش مهر تو در جان من افروخته دل
گر از این پس ندهی داد من سوخته دل
دلم ای وا به دل وا دلم ای وای دلم
ای خوشا پای گل و فصل بهار و لب رود
صوفی از رقص نیاسوده مطرب ز سرود
بشنو این نغمه پر زمزمه از زخمه رود
دلم ای وای به دل وا دلم ای وای دلم
سرو بر یاد قد سیمبرت می روید
لاله از مهر رخت چهره به خون می شوید
گوش کن نغمه خواجو که چه خوش می گوید:
دلم ای وای به دل وا دلم ای وای دلم
خواجو در زمینه جک و فکاهی نیز قلم فرسای کرده که نمونه ای از آن را می خوانیم:
روزی وفات یافت امیری در اصفهان
زان ها که در عراق به شاهی رسیده اند
دیدم جنازه بر کتف تونیان و من
حیران که این جماعت از این تا چه دیده اند
پرسیدم از کسی که چرا تونیان شهر
از کارها جنازه کشی بر گزیده اند
حمال مرده در همه شهری جدا بود
هر شغل را برای کسی آفریده اند
بر زد بروت و گفت که تا ما شنیده ایم
حمامیان همیشه نجاست کشیده اند
یکی از برجستگی های اندیشه خواجو ایرانی نگری بوده است که این مساله در دیوان وی دیده می شود در این فکاهی نیز سراینده به کسانی که به میهن پشت کرده و به عرب پناه برده و از آن ها شاهی گرفته و بر مردم امارت می کنند به دیده ای نازک بین و بسیار استادانه یورش برده و آن ها را نجاست خوانده است.
از میان سروده های وی چیستان ها را ناچیز و سروده هایی بی ارزش می دانند که خواجو نمایان نیست به چه برهانی به پاک سازی آن ها اقدام نکرده است . به نظر من این چیستان ها نیز زیبایی و لطف خود را دارد و پاک سازی آنها کار درستی نبوده است .
4 چیستان را بخوانید و اگر پاسخ درست دادید به هوش خود آفرین گویید:
آه مقلوب در میانه شب
نام آن ماه مهربان من است
گفتمش ای ماه رو نام تو خود چیست؟
گفت گوشه ابرو را بر طرف مه نگر
نام رخی کز مه رخان مثلش ندیدم در جهان
ما را بیاور عکس مه بر خوان که گردد روشنت
آن که مرغ جان مشتاقان اسیر او است
سی و یک در چل بین تا چند باشد نام اواست
حال باهم چند مطلع از سرود های خواجو که از شاه بیت های او می باشند را باهم بخوانیم
و شادمان شویم:
ای لبت باده فروش و دل من باده پرست
جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست
ای زچشمت؛ رفته خواب از چشم خواب
واب رویت برده آب از روی آب
تا کی ندهی داد من ای داد زدستت
رحم آر که خون در دلم افتاد زدستت
حسد از هیچ ندارم مگر از پیرهنش
که جز او کیست که بر خورد زسیمین بدنش
ما سر بنهادیم و به سامان نرسیدیم
در درد بمردیم و به درمان نرسیدیم
ما نوای خویش را در بینوایی یافتیم
فخر بر شاهان عالم در گدایی یافتیم
چو چشم مست تو؛ با خواب می کند بازی
دو چشم من همه با آب می کند بازی
گفتمش از چه دلم بردی و خونم خوردی؟
گفت از آن روی که دل دادی و جان نسپردی
هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست
گرچه بر منظرش ادراک نظر قادر نیست
ز آتشکده و کعبه غرض سوز و نیاز است
وانجا که نیاز است چه حاجت به نماز است؟
رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت خور ده اند
خار ما خوردیم و ایشان گل به دست آورده اند
درودگر
تشکر