باران گرفت خاطره ام را خراب کرد
ونقش_باتوآمدنم رابرآب کرد
بی خود برای اهل زمین دلبری نکن،
می میرد آن کسی که خدا راسراب کرد
خوب است لااقل به عدالت هلاک شو
حیف ازقلم که باتوعجب انقلاب کرد..
آدم که نیستی که بگویم گمان کنم،
حوا تورابه داخل این منجلاب کرد
آری قسم به عشق اگر عاشقم مرا،
یک آسمان ستاره شبیه شهاب کرد
من داشتم به بی تو شدن فال می زدم
باران گرفت فال مراهم خراب کرد..........
رعنا نوری
حقیقتی و به دوران شعار میشوی امّــا وجود داری وناگه غبار میشـــوی امّـــا
تودست بردی وچیدی حصارراتوشکستی برای آدم و حــوّا ، تویار میشـــوی امّـآ
هزار شیر درنده هزار مرغ و پـــرنــده دراین میان وحواشی هزارمیشوی امّا
نمیتوانی بفهمی درست مقصـــد خود را فقط برای رسیدن قــــطار میشوی امّا
درعمرنوح دلت پرشد از گناه و سیاهی برای دیدن او بی قرار میشـــوی امّــــا
هنوز ماتی و حـیران چرا میان رقیبـان توکه نبوده ای خواهان شکارمیشوی امّا
مسافری وبه قلبش چه دیر می رسی آخر بدون نوبت قبلی سوار می شوی امّــا
اگرازعشق سرودی نشد به خوبی حافظ یقین که با سخنت ماندگار میشوی امّا
رعنا نوری