غرقم اندر خلأ خویش
اسیرم در وهم
محو گشته است تفکر در من
کم و بیش
من در این راه دراز
تیرگی ها بی رحم
آتش مرگ زنندم
خرمنم می سوزد
و دلم چشمم را
به کجا می دوزد؟
که زمن هیچ ندارد شرمی.
چیزی از خرمن من باقی نیست
مالکی
خوب بود - نیاز به نقد داردمفاهیم پیوستگی را تداعی نمی کنند
ودلم چشمم را به کجا میدوزد که من هیچ ندارد شرمیاین تیکش خیلی قشنگ بودتیکه بود
خوب بود - نیاز به نقد دارد
مفاهیم پیوستگی را تداعی نمی کنند
ودلم چشمم را به کجا میدوزد که من هیچ ندارد شرمی
تیکه بود
این تیکش خیلی قشنگ بود