ناز و کرشمه کم کن
ای صبح آفتابی
بازی چشم بگذار
گوئی هنوز خوابی
از دشت ما گذر کن
از دین ما حذر کن
خطی بکش که دیگر
ردّی زما نیابی
ما شب پرست مستیم
از عالمی گسستیم
بندیّ عشق هستیم
بر ما مکن عتابی
گردیده ای تو مامور
آیا فرشته ی نور؟
تا همت آزمائی؟
از ما مکش حسابی
دنیا مرا طلب کرد
عشق ترا سبب کرد
ای صبح آفتابی
کو سرکشم شرابی...؟
خوب وعالی بود ولی نه به قدرت شعر های نیمایی وشور افکن شما
ازرهنمودهای قاصدک ممنونم
دوست عزیزم قشنگ بود
سپاسگذارم