شبنم صفحات عشق را بو می کرد
در دور ستاره باز سوسو می کرد
من بودم و شب بود و دو صد سرّ مگوی
وان مرغ شبانه باز هوهو می کرد
شبنم که به روی برگ گل می غلطید
مرواریدی که در صدف می خندید
در باطن او هزار چون بود و چرا
در ظاهر من سرور و لبخند و امید
شبنم که لطافتش نمودش مغرور
از سوی قزح همان زمان شد مامور
درساحل عاشقی گلی رابویید
اشکش جاری شد - و هماندم معذور
آن بارش تند دست دل رو می کرد
وان مرغ شبانه باز هوهو می کرد
شبنم صفحات عشق از بر می شد
با هر حرکت که چشم و ابرو می کرد
سلیمی(پریشان)
سلام ودرود بر شما
ممنون از لطفت
شعر زیبات را هم خوندم
مصرع ششم را میشد بهترش کرد
سربلاند باشید
سلام
۱- حس خوبی داشت
۲-وزن در مرواریدی بررسی شود
۳- اشکش جاری شد وزن بررسی شود
۴- مرغ شبانه با قزح ....... قزح بسیار زیبا نشسته ولی با مرغ شبانه چه نسبتی دارد .
۵- با هر حرکت که چشم و ابرومی کرد ( بسیار زیبا بود به خصوص اگر گل همان گلی باشد که من فکر می کنم )
۶- لذت بردم
خیلی دلنشین بود