انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

پیچک

یک درخت

که جوان بود و پر از شور و نشاط

آن درخت

که پر از عشق و غرور

و پر از زمزمۀ سبز حیات

صبح ِ یک روز ِ بهار

پیش پا

ساقۀ پیچک زیبایی دید

دست در دستش داد

با محبت بسوی خویش کشید ... به تن خود پیچید

چند گاهی که گذشت

پیچک قصۀ ما

بذر خود را پاشید

بعد از آن هم خشکید

و درخت ...

از خزان ناگهان پیچک

ناگهان پیر شد از پا افتاد

شاخه هایش خشکید

نوبهاری دیگر

پیچک از بذر خودش

بار دیگر رویید

به تن خشک درختی پیچید

که فقط

چشمهایش می دید 

 

 

سلیمی(پریشان)

نظرات 4 + ارسال نظر
غریبه پنج‌شنبه 2 تیر 1390 ساعت 11:52

پیچک و درخت جالب بود ،پیچک چرا دوباره رویید ولی درخت خشکید که خشکید ،هر چند هنوز چشمهایش میبیند پس امید ی هست که دوباره بروید،موفق باشید

نادر سه‌شنبه 7 تیر 1390 ساعت 10:38 http://royayeshirinam.blogfa.com

سلام
کار زیبایی ازت خوندم با اینکه از غزل بیشتر لذت می برم ولی این کار انصافا زیبا بود
شاد باشید

رحیمی سه‌شنبه 7 تیر 1390 ساعت 13:46

باسلام .شعرتون زیبا بود ولی بیت "با محبت به سوی خویش کشید" آهنگ متفاوتی با سایر ابیات داشت . درخت چرا خشکید؟

نادر امیدی شنبه 14 آبان 1390 ساعت 10:36

سلام
چرا پیچک را بیرحم و درخت را مظلوم معرفی می کنید.
من خود به چشمم دیده ام درختی را پیچکی در بر گرفت
و درخت درون پیچک غرق شد و بهار دیگر که بیدار شد خبری
از پیچک نبود ولی آن درخت عشق به پیچک را چون قطره آبی
درون صدف وجود خویش پرورد وبه گوهری دست یافت که هیچگاه بدون وجود پیچک به ان نمی رسید.
مانند کسی که سایه را می بیند و در می یابد که آفتاب هست
نور هست عشق هست خدا هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد