نزنی آتش، به دلی مجنون، گل آلاله
نکنی دیگر، دل من را خون، گل آلاله
ز تمنایت ،شده ام رسوا ،شده ام عاشق
ز دو چشمانت، شده ام افسون ،گل آلاله
نکنی هرگز، به دلم احسان، غم تنهایی
که زهجرانت، شده ام محزون گل آلاله
همه شب از غم، سر بالینم، شده دریاچه
که هوس دارم، دو لبت میگون گل آلاله
نه کنم دوری، نه شکیبایی، که چو دیوانه
شده ام ویران شده ام مفتون گل آلاله
دل عاشق را، چه توان کردن، چه توان گفتن
که دلش از خون، شده چون کارون گل آلاله
ز سرود تو ؛ هستم ممنون گل آلاله