انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

هوای داغ چشمات

دوباره عاشقم کرده
هوای خیسه بارونی
دارم میبارم از عشقت
تو این احساس و میدونی
نگا کن ، ابرا میبارن
تمومه کوچه بارونه
تو همدستی با حال من
با آرامــــش این خونه...
منم اون موج طوفانی
که بی تو ساکت و پیـــره
تو آزادی و من ، دنیام
به دستای تو زنجیــــره !
تو وقتی پیشمی ، انگار
هوای ابریم صــــافه!
ترانم داره با حالش
برات احساس میبــــافه!!!
دلم بی تو نتونســـــته
بدون تو نمیتــــــــونه
تو همدستی با حال من
با آرامــــش این خــــونه...
تو اون ماهی که خورشیدم
داره دور تو میگرده !
هوای داغ اون چشمات
دوباره عاشقم کرده... 

 

محمدجوان

نظرات 9 + ارسال نظر
کریمی چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 17:53 http://shaertarin.blogfa.com

سلام به دوستان قدیمی و صمیمی!
دستمریزاد به آقای جوان
زبان ترانه شون به حد لازم روان و روشنه
ولی جای حرف داره...

فی المثل
بند: احساس می بافه...
که به بلوغ و کمال لازم از جهت تصویر حتی نزدیک هم نشده
و این ناپختگی در تصاویر از قدرت کلی کار کم کرده!

جسارت من رو ببخشید
به امید دیدار

علی صداقت پنج‌شنبه 18 خرداد 1391 ساعت 15:22

سلام محمد جان

ترانه ی زیبایی بود
لذت بردم

معصومه کهندانی پنج‌شنبه 18 خرداد 1391 ساعت 23:38 http://www.yekiboodyekinabood.loxblog.ir

سلامـــ .

ترانه زیبایی بود و فکر می کنم یکی از بهترین کارهاتون که من تا حالا خوندم یا شنیدم .

شاد و پیروز باشید .

غریبه یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 11:35

تو ازادی ومن دنیام/به دستای تو زنجیره/ترانه هاتون عالی بود شاعر ساکت کلاس موفق باشید

Mohammad javan سه‌شنبه 23 خرداد 1391 ساعت 21:20

ممنون از همه ی عزیزانی که به کار لطف داشتن و نظر دادن

احمد دوشنبه 29 خرداد 1391 ساعت 12:49 http://elbowroom.blogsky.com

از نظر معنا و مفهوم، به رسم حال و هوای جوانی نزدیک است و زیبا.

Mohammad javan سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 23:39

شبـای آخـر


نـمـیـدونم از کجـا شروع کـنـم
خیلی چیزا رو نمیشه ساده گفت
ایـنـهـمـه چونه زدن برای چـی ؟
وقتیکه فروخته باشنت به مفت !

دلم از دنـیـا پـره ؛ حرفـای من
تـوی این ترانه هـا جـا نمیـشه
یـه گره شدم تـو مشت زندگـی
که بدست هیچ کسی وا نمیشه !

شبـا واسه ی خودم قـصه میگم
شـاید آروم بشه خـوابش بـبـره
میـگم التماس دنـیــا رو نـکـن
دیـگه این شبــا ، شبــای آخـره

حال و روز من شبیه مرده هاس
روحـم از عـذاب و خستگی پره
انگــاری یکی داره تو جلـد من
هـمـه چیـزه زندگیمو میخوره !

ایـن روزا حتـی نفس کشیـدنام
عـادتـه بــرای زنـده بــودنـم !
میـدونم آخرشم خوب نمیـشن
زخمـای کهنه ی مـونده رو تنم !

خیلی سخته ؛ زندگی توشهری که
حتی قبر زنــده هــا رو میـکنن !
خـونه ها تاریک و سردن و هنوز
کوچه هاش همدیگرو دورمیزنن

دیگه هـیـچــی آرومـم نمـیـکنـه
حتی قرصـایـی که توی دستمه
باید عــادت بـکـنـم به دردـے که
بعد ازین مهـمـونه حال خستمه

چن شبه وقتـی خـوابم نمیـبـره
خـیـره میـشم به سکـوته پنجـره
مـیـگم الـتـمـاس دنـیـا رو نکن
دیگه ایـن شـبـا ، شـبـای آخـره...

محمد جوان

علی صداقت جمعه 30 تیر 1391 ساعت 20:09

سلام


تبریک میگم دیوانم کرد .....

زهیر ۱۳۶۷ شنبه 22 مهر 1391 ساعت 13:10 http://koorosh1367.blogsky.com

سلام
ترانه زیبائی بود
به نظر من بهتره از تو همدستی با این بارون با این آرامش خونه به جای تو همدستی با حال من۰۰۰استفاده کنیدچون هوای خیس بارونی عاشق رو به یاد معشوق انداخته ودر جای دیگه گفتید تموم کوچه بارونه پس خیلی زیباتره که معشوق رو همدست بارون بدونید که تمام کوچه{تمام خاطر وذهن عاشق} رومحو خودش کرده،پیر نمیتونه صفت موج قرار بگیره۰
موفق باشید۰

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد