-
وقتی با هیچ به همه چیز می رسیم
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 14:06
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید: پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند پدر: اما این...
-
بازی
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 13:58
زیررگبار ترانه دل مارو می نوازی وچه آهنگ قشنگی واسه عاشقی می سازی صدای ترانه ی تو می پیچه تو گوش گلها و همون موقع می گیره دلای مارو به بازی
-
سهم گربه و سگ
دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 19:34
نمی دانم چه سنگی پیش پا بود نمی دانم چه راهی پیش رو هست امیدم را اگر از دست دادم دلم را گر به عشقی پست دادم رضا بر آن چه بود و هست دادم مرا این بس که می دانی تو بودی باعث و بانی تو سگ را دوست می داری وفایش می ستایی برت را هم برایش می گشایی و من چون سگ وفا را پیشه کردم نه حتی لحظه ای اندیشه کردم سگی را پیشه کردم ولی...
-
تسلیم
دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 19:28
من که تسلیم توام چکنم (( دل آکنده زتسلیمم را)) دل من لک زده بود برسد شعر تو از راه جدید چشم را خیره کند ودهان را به تماشایش باز .
-
تست هایی درباره مردان(از وبگاه دهان پاره)
سهشنبه 14 اردیبهشت 1389 17:46
المذکرون و المذکر چرا خدا مردها را آفرید؟ 1. هدف خاصی نبود 2.گِل اضافه مونده بود 3. نسخه آزمایشی بود 4. اصلا کار خدا نبود چرا خدا مردها را از روی زمین برنمی دارد؟ 1. از نظر خدا مردها وجود خارجی ندارند 2. مگه ما روی زمین مرد هم داریم 3. وجود اینگونه از درندگان برای موازنه جمعیت روی زمین ضروری به نظر میرسد 4. حالا چه...
-
معلم
سهشنبه 14 اردیبهشت 1389 17:10
آی معلم ز تو ممنون منم عاقل و فرزانه و مفتون منم من به فدای تو و کردار تو شیره ی دانش همه گفتار تو درّ و گهر در سخنت ریختی با دل و جان خودت آمیختی خانه دانش ز تو لامع شده نور حقیقت ز تو ساطع شده گر تو نباشی دل و جان خیره است گر تو نتابی دو جهان تیره است این همه از علم سرودی شما لایق انواع درودی شما چون که خدا این دو...
-
تشبیه
سهشنبه 14 اردیبهشت 1389 17:04
شب آبستن غم را به چه تشبیه کنم؟ راهب چون شبح دیرم را کودک بلهوس میلم را به چه تشویق کنم؟ دلِ تنگِ ز جهان سیرم را دل من لک زده تا شهر خیال دل من لک زده جنبیدن بال دل من لک زده تا مرز کمال شهر در حسرت آواز شغال آسمان را به هوس می کاوم خیرگی می اموزم چشم کم دیدم را راهی کاش مرا به شهر باران می برد راهی کاش مرا تا شب...
-
ترک من نمی شود
سهشنبه 14 اردیبهشت 1389 16:57
وقتی چند بار خواندم تازه فهمیدم : از تو شعر خواندنم لذت دوباره بردنم بر غم و ترانه ات اشک غم چکیدنم ترک من نمی شود.
-
انگشتای بارون
یکشنبه 12 اردیبهشت 1389 19:38
زیر انگشتای بارون تن برگا مثل سازن برا رقصیدن گلها ساز باد و می نوازن تن برگا خشکه خشکه یه غزل بخون دوباره شاید هم صدای چشمات آسمون بارون بباره خیلی وقت باد نمی آد نه زمستون نه تو پائیز از بس آفتاب زده اینجا تن برگا شده ریز ریز توی این سکوت وحشت کی می خونه باز ترانه نذار از صدای بارون خاطرات بد بمونه سر گل افتاده...
-
یک طرح
یکشنبه 12 اردیبهشت 1389 19:35
خاطرت جمع پریشانی موهایت مرا نه سی سال که یک عمر استخدام کرد.
-
تشنه عشق
شنبه 11 اردیبهشت 1389 18:20
من به دو چشمت خوشم این نگه از ما مگیر قصه ی بی جا مگو حالت پروا مگیر من نه چو مجنون شوم واله و حیران تو چون که تو شیرینمی شیوه ی لیلا مگیر با همه عاشق کشی باش تو تسلیم من من خود کوهم صبا روی به صحرا مگیر این همه گفتی برو این همه گفتی میا من همه جا با توام گوشه ی دنیا مگیر قصه ی چشمان تو برده همه آبروم ای همه آرزوم روی...
-
ناز مه
شنبه 11 اردیبهشت 1389 18:14
تو که یارت ز زیبایی چنین است سیاهش زلف ورخسارش مهین است تو ناز مه بکش کز حسرتش ماه به پشت آفتاب اندر کمین است
-
چه می توان کرد
شنبه 11 اردیبهشت 1389 18:11
عصر ما عصر بی توتم، قلمها شکسته دستها بسته لبها دوخته نفسها در سینهها حبس، و تنها چشمهاست که میبارد: خون میبارد بیصدا ترسان و لرزان. نه راهی برای رفتن نه پایی برای پیمودن نه تابی برای ایستادن نه هوایی پاک برای تنفس و نه حتی امیدی برای «بودن»، «شدن» اما محال مینماید. دردی صاعقهوار پهنای سینهام را طی کرد -...
-
مهناز
شنبه 4 اردیبهشت 1389 18:49
همان یاری که کارش ناز باشد نگاهش معدنی از راز باشد ز زیبایی زند بر ماه طعنه از این رو نام وی مهناز باشد
-
خاطره
شنبه 4 اردیبهشت 1389 18:37
چشامو می بندم ،یه خاطره در می زنه صدای نفس نفس، قلبمو از جا میکَنه قلب من تو دست اون ، تموم هیکلم عرق واسه آروم شدنم کتابو می زنم ورق دستاشو از جلو دستام میکشه با دلهره مبادا یواشکی دستی به دستی بخوره ! چشاشو میگیره از من،زیر لب یواش می خنده سر می گردونه و با ناز، اونارو یواش می بنده توی این تقویم ساده ، چه روزی روز...
-
عمر شتابان
جمعه 3 اردیبهشت 1389 20:28
سوار بادرو است این عمر عنانش دست تنهایی حاصلش بر باد دهد این عمر طولانی سوار بادرو است این عمر شتابان میبرد باخود مرا دست بسته از پی کشان چون باد سوار باد رو است این عمر بهار را طی کرده اینک خزان بر پاست زندگی را خش خش برگی به زیر پاست سوار بادرو است این عمر میبرد با خود بدون لحظه ای صبری از اندوه جان فرسا بدون حتی...
-
چه میلادی
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1389 20:27
چه میلادی،چه تبریکی،همه شمهارو خاموش کن خبر اومد که دنیام گفت:منو دیگه فراموش کن به من تبریک نگین دیگه،که از عشقش عزادارم هنوز مشغول این فکرم:چرا نشد بشه یارم دلش جای دیگه گیره،دیگه موندن همه ش درده دلم از زندگی سیره،بهارم بی چشاش زرده چه میلادی،چه تبریکی،همه شمهارو خاموش کن خبر اومد که دنیام گفت:منو دیگه فراموش کن گل...
-
مفهومی برای انتظار
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1389 20:20
از پلههای انتظارم که بالا بیایی مرا در اتاقکی تنها خواهی یافت که عشق را با خود تقسیم میکنم. و تقسیم عشق ضرب انتظار است در بیکرانی حجم دل. انتظار همیشه تنهاست و مفهومیست که عشق را معنا میکند درفشی
-
بوسه ((شعری از وبلاگی دیگر))
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 20:56
بوسه بوسه راه خانه تو تا من است بوسه رقص روح در جشن تن است بوسه نقب عطر در شبهاى ماست بوسه شهد عشق بر لبهاى ماست بوسه سهم آدم از عصیانگریست بوسه تنها ارث حوا از پریست بوسه عاشق را تسلى مىدهد بوسه عارف را تجلى مىدهد وقت بوسیدن بدن رم مىکند جسم ما جان را مجسم مىکند چون تو قرآن را تلاوت مىکنى بوسه حق را حلاوت مىکنى...
-
یک عکس متحرک و زیبا
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 20:51
از وبلاگ aanahitaa.blogfa.com
-
بوی خاک و نم
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 20:22
ا مشبِ ناز وعده بود امشبِ تا نخورده بود باد نفس چو می کشید روح به باغ می دمید امشب باغ راز بود مستی می نیاز بود ابر نفس چو می کشید آب حیات می چکید امشب و بوی خاک و نم نشئه ز شور و عشق وغم خاک عطش ز قطره ای ، عیش به کام می کشید امشب من ترانه خوان شعر نشاط بر زبان دست به گردن نسیم راه شتاب می دوید ، امشب خیس هم گذشت...
-
هبوط
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 20:12
در این اندیشهام که اگر صدای زمینی و زمانیام به بابا آدم و ننه حوا برسد دست مریزادی به آنان خواهم گفت، چرا که وسوسهی ابلیس اندک بهانهای بود برای دلهای تهی از عشقشان. و خدا نیز میدانست که تجربهی عشق و دلدادگی، در مقام وصل پنداری بیش نیست. و این نخستین بار بود که بیدلی در هجران معنا گرفت، و این نخستین بار بود که...
-
چه کسی می داند؟
سهشنبه 31 فروردین 1389 19:56
روزگاری است ! هیاهوی بدی آزاد است روزگاری است عجیب همه جا فریاد است نه صدایی است در آن که بخواند شادی نه کسی هست در آن بنوازد سازی چه کسی می داند من و تو عاشق پروازیم چه کسی می داند؟
-
زنجیری
سهشنبه 31 فروردین 1389 19:47
نگاهم کرد و شد ویران دلم از لحن چشمانش خداوندا نگه دارم نیاویزم گریبانش همان حوری که چشمانش پریشان می کند ما را خدا را کرده آشفته به موهای پریشانش دلم لرزید و باران شد تمام پیکرم از شرم خداوندا پناهم ده نیفتم تا به دامانش شدم زنجیری کامش شدم زندانی عشقش خداوندا نجاتم ده از این زنجیر و زندانش زدش آتش به ایمانم از آن...
-
فکر می کردم دوسم داری
سهشنبه 31 فروردین 1389 19:31
چشات دیگه نمی خونه غزل غزل عاشقونه دوسم نداری نازنین دریای اشکامو ببین ببین چه بد دلم شیکس؟ دلم تو خاک و خل نیشس چرا دیگه دوس نداری خنده رو لبهام بیاری؟ چرا دیگه تلخم برایت؟ بگو فدای اون صدات! می خوام بدونم چی شده؟ چرا دلت همچی شده؟ چرا همش قهر می کنی؟ زندگیمو هر می کنی چرا برات ناز ندارم؟ شادی آغاز ندارم؟ به تو نگم...
-
مرغابی های شرق
سهشنبه 31 فروردین 1389 19:25
ما مسافران شهر بهار - در راه زمستان مانده ایم ما از دیار شب های یخ زده ایم از سرزمین بادهای سوزان شرق باد صبح ما را به کویر رانده است و کویر پای ما را به گون های تنهایی و غربت بسته است. ما زایش شکوفه ها را ندیده ایم و صدای دل انگیز بلبلکان را نشنیده ایم . حتی ستاره های شب از ما فراری اند. با قصه های تلخ سرنوشتمان هر...
-
کفتار
سهشنبه 31 فروردین 1389 19:19
بارها کفتار بی مقدار پیر در مرور عمر نکبت بار خویش با خودش می گفت: دیگران کُشتند و ما خوردیم ما نکُشتیم دیگران بخورند !!!
-
استاد عسجدی را چقدر می شناسیم
سهشنبه 31 فروردین 1389 19:18
شاید بسیاری از ما سرایندگان سده های ۴ و ۵ را به نیکی نشناسیم و از آنها تنها نامی شنیده باشیم. این همه در جایی است که این سرایندگان سردسته گسترش دهندگان و پابرجا نگه دارندگان زبان و فرهنگ بومی ایران بوده اند. ناگفته پیداست که فردوسی بزرگ از همه این سرایندگان بر ما آشنا تر است اما کیست که نداند سروده های وی نیز هم اکنون...
-
عروض ۲
شنبه 28 فروردین 1389 18:44
مصوت های ساده مصوت های مرکب کوتاه بلند بلند کوتاه َََ a آ ā ai i ā ِ i او i au ūā ُ ای ū امروزه روز در زبان فارسی دیگر مصوت مرکب نداریم و تنها آثاری از آنها به جا مانده است [1] . ( مصوت های مرکب در دوره های میانی زبان فارسی به ō و ē مجهول بدل شده اند که در فارسی دری و فارسی امروز از این دو به عنوان کسره اشباعی و ضمه...
-
نفس سرد حقیقت
چهارشنبه 25 فروردین 1389 19:39
وای از صبح که می آید باز نفس سرد حقیقت - که ز شب در راه است صبح می آید و یک دشنه خونین در دست که بریزد خون یک یک رویاهایم قصرها می سازم همه نورانی و خوشرنگ همه رویایی و سبز می درخشد کاخ هایم در شب می گریزد رنج هایم هرشب ساختم باز امشب - قصری از خشت طلا قصری از سنگ زمرد پر جلا و زیبا و به هر باغچه و گلدانش پای هر...