انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

شعری منسوب به استاد شریعتی

خدایا کفر نمی‌گویم،
پریشانم،
چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!
مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.
خداوندا!
اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای ‌تکه نانی
‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌
وشب آهسته و خسته
تهی‌ دست و زبان بسته
به سوی ‌خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی
لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری
قدری آن طرف‌تر
عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌
و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!
خداوندا!
اگر روزی‌ بشر گردی‌
ز حال بندگانت با خبر گردی‌
پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این
بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن در
این دنیا چه دشوار است
چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار
است… 

 

 

به نقل از وبلاگ www.alivover20.blogsky.com  

 

پی نوشت :‌این شعر بسیار بعید می نماید از استاد شریعتی باشد کما این که همین شعر به صورت بسیار کاملتری در دیوان اشعار کارو شعار فقید همدانی معاصر وجود دارد و با تغییراتی بسیار اندک و با کاستن و حذف عبارات کفرآمیز به نام دکتر شریعتی در نت منتشر شده است.

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 25 اردیبهشت 1389 ساعت 01:15 http://psezar.mihanblog.com

سلام
شما هم لینک شدید
ممنون که به من هم سر زدید

ایمان غیاثی(فرهنگ) دوشنبه 10 خرداد 1389 ساعت 14:07 http://farhang-filme2.blogfa.com

سلام


به ما هم سر بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد