انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

چشم سیاه تو

در جنگل امید و هیاهو و جنگ و صلح  

گاهی رمیده ام  

گاهی برای جان و گهی هم برای نان  

قامت خمیده ام  

جنگیده ام زمانی و ترسیده ام گهی  

از صلح و آشتی ثمری گاه چیده ام  

آهوی جنگلی تو و  من چو کرگدن  

در کنج خلوت و تاریک چشم تو  

عزلت گزیده ام  

در انزوای خسته و آرام خویشتن  

کم کم خزیده ام  

چشم سیاه تو به تماشا نشسته ام  

از قیل و قال و ایهمه رفتن ... و آمدن  

بسیار خسته ام

نظرات 1 + ارسال نظر
درفشی یکشنبه 23 خرداد 1389 ساعت 20:02 http://liberty.blogsky.com

سلام

زیباست...

فواره‌ای را می‌ماند که از نقطه‌ی اوج شروع به پایین آمدن کرده است...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد