شعر می خواندم و از کوچه می گذشتم
یادت هست؟
باران می بارید و
دست هایت را خشک می کردی
برای به دست دادنم
یادت هست؟
پولک ماه ؛ ابرهای بی چاره و تنها
آن ورد همیشه ؛ قصه هزار بار و تازه ی
بودن و عشق و ما یادت هست؟
کتاب شعر و لیوان نیم خالی و خواب دم صبح
حسرت آغوش یادت هست؟
نور بی رنگ اتاق
نجوای شبانه پرده و باد
آن شب و تمام آن شب ها
یادت هست؟
های تو ..!
چشم هایت ستاره و هر شب ات یلدا
من تو را دوست می داشتم
من را یادت هست؟
فرید
وبلاگ گلهای کاغذی
http://golhayekaghazi.blogfa.com |
سلام
زیبا بود
باسلام و احترام ،به نظرم شعر ضعیفی است 1-چرا باید شعر خواندنت در کوچه یادم باشد(مگر اینکه تصنیف خوانده باشی)
2-مگر با باران دست را خشک میکنند؟ ومگر بامن بدست میدهی
3- پولک ماه زیبا ولی تکراریست ،وابرهای بیچاره وتنها دیگر ...
4-ما چه سنخیتی دارد با آن ورد همیشه وقصۀ هزار بار (با تناقض تازه) وعشق
5-پیوندی ما بین بند کتاب شعر و حسرت آغوش برقرار نیست
6-صفت وموصوف ستاره وچشم با صفت و موصوف یلدا وشب ارتباط زمینه ندارند حتی اگر فرض بر دعایی بودن جمله باشد