روزگاری پیشتر
این طرفها باغ بود
پر زشادی پر سرود
پر ز عنبر پر زعود
سر تهی از برف و یخ
تن تهی از زاغ بود
روزگاری پیشتر
در درون شهر ما
بلبلی هم لانه داشت
با قناری باغبان
رقص نرم باله داشت
چند روزی قبل بود
باغبان را گرگ خورد
بعد از آن در باغ ما
هر چه شادی بود مرد
جای عنبر جای عود
پر شد از گنداب و دود
جای بلبل بوف خواند
از قناری یاد ماند
خانه ای در باد ماند
رقص و شادی سوگ و ماتم گشت زود
این طرفها روزگاری باغ بود؟؟
کاما
سلام
زیبا و لطیف بود
لذت بردم
روان - آهنگین - خوش وزن
سلیس - پرمعنا وشعر بود
دست مریزاد
زیبا و دلنشین بود آفرین بر شما فقط بیت آخر کمی ...
سلام ،با افکار ازار دهنده ی خودم خیلی کلنجار رفتم تا کامل این شعر را برای شما بنویسم اما نتونستم چون در جامعه ای بزرگ شدم که در ان زن ها نباید زیاد بدونند و نه زیاد حرف بزنند برای همین با حذف چند بیت شعرم را مینویسم تا دوستان بخوانند ونظر بدهند با تشکر در این اشفته بازار کذایی گل من گل که نه ،جان می فروشند مترسک های بی احساس گویا دل و احساس ارزان می فروشند زلب ها گم شده فریاد شادی در اینجا چشم گریان می فروشند قلندرها برای لقمه ای نان جوانمردی به شیطان می فروشند پر ازادیت را باز بگشا که اینجا قفل زندان می فروشند چه امد بر سر دنیا خدایا که مردان عشق وایمان می فروشند
این طرفها روزگاری باغ بود... بسیار زیبا ودلنشین
سلام
درعین سادگی خیلی زیبابود
اصلابانظرخانوم چهاردولی موافق نیستم.میشه شعرتونوکامل بنویسید؟