انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

همه چیز در تنهایی

همه چیز از تنهایی
            و با تنهایی
                           شروع می‌شود،
چه در رحم مادر
                    برای دنیا
چه در غار حرا
                    برای خدا. 

 

احمد درفشی

تلخ و دوست داشتنی

اگر چه تلخی و سوزنده
اما
تو نباشی، لذت شوق دیداری نیست.
با همه‌ی خودم دوستت دارم
                                       هجران! 

 

 

احمد درفشی

خاکستر زمان

یادم باشد
بر خاکستر زمان‌های گذشته‌ام
هیچ‌گاه
فوت نکنم
که آتش عشق‌های فروخورده‌ام
دوباره
خاکسترم خواهد کرد.

 احمد درفشی

به مناسبت سالروز دوم خرداد۷۶

دم ایصال کبوتر با ابر
و به دنبال امیدی پر نقش
موج شادی و نشاطی آزاد
دامن دشت و دمن را به نسیمی پر کرد.

دومین روز طلوع خرداد
ماه آخر ز بهار رحمت
سال هفتاد و شش از قرن برون‌ریزی نحس
و به دنبال شهود دو دهه عقل عجم
رادمردی که به اخلاق رسول خاتم
و سراسر ادب و عشق و امید و لبخند
و محمد نامی،
که به تصدیق زمان
خاتمی بود غم ملت را
... 

آستین بالا زد
و به میدان آمد.

ساده لوحان... 

باز هم مثل قدیم، آلت فکر پلیدان گشتند
و همه ایمان را، به سر نیزه‌ی آنان دیدند.

با سلاحی چو جهالت در دست
و در آن ظلمت جهل مفرط
رو به هر سو که درآن
آفتاب خردی تابان بود
تیرکی پرّاندند
و به فوتی لرزان
مهر پر نور خداوندی را
قصد اطفا کردند
و نمی‌دانستند، که خداوند «متمّ نوره»
و نمی‌فهمیدند، که به نام اسلام
و به امید نگه داشتن دینِ خدا
با خدا در جنگند 

 

                                                           احمد درفشی

یک طرح

خاطرت جمع
پریشانی موهایت
مرا
نه سی سال
که یک عمر
استخدام کرد.

چه می توان کرد

عصر ما
عصر بی توتم،
قلم‌ها شکسته
دست‌ها بسته
لب‌ها دوخته
نفس‌ها در سینه‌ها حبس،

و تنها چشم‌هاست که می‌بارد:
خون می‌بارد بی‌صدا
ترسان و لرزان.


نه راهی برای رفتن
نه پایی برای پیمودن
نه تابی برای ایستادن
نه هوایی پاک برای تنفس
و نه حتی امیدی برای «بودن»،

«شدن» اما محال می‌نماید.


دردی صاعقه‌وار
پهنای سینه‌ام را طی کرد
- گویی به اشارتی مرا به دو نیم کرد-
و این عبارت در فضای تاریک و غمناکِ ذهنم گُر گرفت:

زیستن اما سخت‌تر است از همیشه؛
«چه باید کرد؟» نه!
چه می‌توان کرد؟
 

 

                                                                     درفشی

چه میلادی

چه میلادی،چه تبریکی،همه شمهارو خاموش کن

خبر اومد که دنیام گفت:منو دیگه فراموش کن


به من تبریک نگین دیگه،که از عشقش عزادارم

هنوز مشغول این فکرم:چرا نشد بشه یارم

دلش جای دیگه گیره،دیگه موندن همه ش درده

دلم از زندگی سیره،بهارم بی چشاش زرده


چه میلادی،چه تبریکی،همه شمهارو خاموش کن

خبر اومد که دنیام گفت:منو دیگه فراموش کن


گل عشقم شده پرپر،حرومم شد دیگه شادی

همه ش تکرار یک دردم،چه تبریکی،چه میلادی

نمی تونم بگم خوبم،آخه از غصه داقونم

نمی دونم بدون اون...،نه معلومه نمی تونم


چه میلادی،چه تبریکی،همه شمهارو خاموش کن

خبر اومد که دنیام گفت:منو دیگه فراموش کن 

 

از ترانه سرای عزیز: قاسم عباسی  

http://delqofteha.blogfa.com/

مفهومی برای انتظار

از پله‌های انتظارم
که بالا بیایی
مرا
در اتاقکی تنها خواهی یافت
که عشق را با خود تقسیم می‌کنم.

و تقسیم عشق
ضرب انتظار است
در بی‌کرانی حجم دل.

انتظار همیشه تنهاست
و مفهومی‌ست
که عشق را معنا می‌کند
 

 

درفشی

هبوط

در این اندیشه‌ام
که اگر صدای زمینی و زمانی‌ام
به بابا آدم و ننه حوا برسد
دست مریزادی به آنان خواهم گفت،
چرا که وسوسه‌ی ابلیس
اندک بهانه‌ای بود
برای دل‌های تهی از عشقشان.

و خدا نیز می‌دانست
که تجربه‌ی عشق و دلدادگی، در مقام وصل
پنداری بیش نیست.

و این نخستین بار بود
که بی‌دلی در هجران معنا گرفت،
و این نخستین بار بود
که خداوند بر خویشتن آفرین گفت.

بی‌چاره ابلیس
که بر این مفهوم پیشانی نسود
و در آتش حماقت خود
تا ابد
خواهد سوخت.
 

 

احمد درفشی