شعر می خواندم و از کوچه می گذشتم یادت هست؟ باران می بارید و دست هایت را خشک می کردی برای به دست دادنم یادت هست؟ پولک ماه ؛ ابرهای بی چاره و تنها آن ورد همیشه ؛ قصه هزار بار و تازه ی بودن و عشق و ما یادت هست؟ کتاب شعر و لیوان نیم خالی و خواب دم صبح حسرت آغوش یادت هست؟ نور بی رنگ اتاق نجوای شبانه پرده و باد آن شب و تمام آن شب ها یادت هست؟ های تو ..! چشم هایت ستاره و هر شب ات یلدا من تو را دوست می داشتم من را یادت هست؟
شعر می خواندم و از کوچه می گذشتم
یادت هست؟
باران می بارید و
دست هایت را خشک می کردی
برای به دست دادنم
یادت هست؟
پولک ماه ؛ ابرهای بی چاره و تنها
آن ورد همیشه ؛ قصه هزار بار و تازه ی
بودن و عشق و ما یادت هست؟
کتاب شعر و لیوان نیم خالی و خواب دم صبح
حسرت آغوش یادت هست؟
نور بی رنگ اتاق
نجوای شبانه پرده و باد
آن شب و تمام آن شب ها
یادت هست؟
های تو ..!
چشم هایت ستاره و هر شب ات یلدا
من تو را دوست می داشتم
من را یادت هست؟
چه عکس دردناکی . . .
و اما در مورد شعری که برام نوشتید. ( من به اندیشۀ محکوم خودم ،که در اندیشۀ توست،میل وافر دارم) نهایت سپاس رو دارم.
جزء یکی از بهترین شعرهایی بود که در این چند مدت خونده بودم.
واقعا لذت بردم.
موفق باشی
... و پرواز برای ابد.