انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

عروض ( وزن شعر) بخوانیم ـ قسمت اول

                                        به نام خداوند جان و خرد  

... در هردوره از زمان که صحبت از شعر به میان می آید بی گمان ذهن به  

 سمت وزن نیز متوجه می شود . شعر و وزن ملازم یک دیگرند . می توان  

 گفت وزن یکی از مهم ترین علایم سخن موزون است که باعث جلب نظر 

 

 خواننده می شود .(درآثار قدما معنی ومضمون در کنار خیال وزن را به 

 مفهوم دقیقش می ساخته است[1]) .  

 

همواره وزن در جوار خیال در شعر مورد توجه بوده است . درعالم نقد این  

 

هرسه هنوزهم عمده معیارهای نقد شعر به حساب می آیند . سخن از وزن  

 

شعردر بیشتر زبان ها بوده وهست ، وزن درزبان های ژرمنی ، یونان باستان   

 

اروپایی ، آریایی ، سنسکریت و همین طور زبان های ایران از باستان تا امروز حایزاهمیت بوده است[2]

 وقتی که به آثار قدما که بعد از ورود اسلام به دست ما رسیده است ، نظری 

 

 می اندازیم متوجه می شویم که شعرازابتدای پیدایش تا به حالا دارای یک سری 

 

 قوانین خاص مربوط به وزن بوده است . در المسالک والممالک ، ابن خردادبه 

 

(تألیف 230 ه ق) یکی از قدیمی ترین نمونه های شعرموزون را به بهرام گور

 

وابن طرفان نسبت داده اند . این درحالی است که تقریباً همزمان خلیل بن احمد 

 

 فراهیدی ازدی ( 175 ه ق) ازعلمای عرب پایه گذارعروض در شعر است . 

 

  البته مدت زمان زیادی از پیدایش وزن توسط فراهیدی نگذشته بود که این  

 

کتاب به شعرفارسی نیز راه پیدا کرد که این خود نمایانگراین است که عروض  

 

فارسی برگرفته ازعروض عرب است . در هر صورت باید گفت عروض  

 

فارسی با این قاعده و قوانین برگرفته از عروض عربی است وتلاش ایرانیان  

 

درتکمله عروض فارسی ، خود بسیارحایزاهمیت است[3] .

 

 شمس الدین محمد قیس رازی ازنخستین کسانی است که قوانین عروض را  

 

درکتاب خویش تدوین کرده است ، این کتاب شامل سه فن است : علم نقداشعر   

 

علم توانی ، علم عروضی .

 

   ازآن به بعد هر کسی کتابی در عروض نوشته بی گمان به المعجم رازی نظر  

 

 داشته و آن را یک بارمطالعه کرده است . جالب است بدانید که این کتاب  

 

درباب ششم به موسیقی لفظ معنوی انواع ادبی نیزپرداخته است . پس می بینیم  

 

که فقط درموردعروض نیست و کتابی کامل است درباب شعر . با این تفاسیر  

 

بی گمان می توان فهمید که هیچ کتابی بعدازورود اسلام به فارسی در  

 

روزگارسامانی تا به حال به اندازه معجم جامعیت و ماثعت ندارد .

 

 البته می توان در مورد معیار الاشعارخواجه استثنا قایل شد و گفت که آن نیز  

 

یکی ازبهترین آثار است . معیارالاشعار دردو فن نوشته شده است : 1 – قافیه  

  

2 – علم عروض . البته هستند آثاری که دراین باب به رشته تحریر درآمده اند از

 

جمله : عروض جامی ، عروض سیفی ، قافیه جامی و....

 

فرهنگ آنندراج نیز مطالب جالبی درمورد عروض دارد که خود رساله ای گویا 

 

وجامع است درباب عروض . البته در باب تآلیفات معاصرین کتاب های  

 

موسیقی شعر دکترشفیعی کدکنی ، وزن شعردکترپرویزناتل خانلری ، عروض  

 

حمیدی وفرهنگ موسیقی شعردکترمحسن ذوالفقاری . درمورد کتاب موسیقی  

 

شعرمی توان گفت که این کتاب یک باب انتقادی درمورد موسیقی شعرگشوده  

 

وهرگز به سبک وسیاق کتاب های عروض پیشینیان تقریرنگشته است . موسیقی

 

شعر دامنه پهناوری دارد گویا نخستین عاملی که مایه رستاخیزکلمه ها در زبان  

 

شده و انسان ابتدایی را به شگفتی وا داشته است همین کاربرد موسیقی در نظام واژه ها بوده است [4].  

 

 موسیقی شعر عوامل متعدد و قابل بحث وتحلیلی دارد که عبارتند از : وزن ،  

 

قافیه ، جناس و ردیف . که در اینجا تعریفی سنتی و پایه را از عروض به سیاق گذشتگان برای شما می آورم ... . 

 برای مطالعه بقیه مقاله به ادامه مطلب رجوع نمایید.



[1]  . دکتر محسن ذوالفقاری ، فرهنگ موسیقی شعر ،چاپ اول ، زمستان 80، ص12 .

[2] . پرویز خانلری ، وزن شعر فارسی ، انتشارات توس ، تهران ، چاپ دوم ،1367، ص29 .

[3] . همان مأخذ ، ص56 .

[4]  . دکترمحمدرضا شفیعی کدکنی ،موسیقی شعر ، چاپ پنجم ، سال1376 ، ص 8 . 

 

مهراب کمالی(خرد)

ادامه مطلب ...

در ژرفای سکوت و تاریکی شب

شبها که به خواب فرو می رویم زندگی هنوز در جریان است و برجها که ساکت و بی سر و صدا بلندتر می شوند تا دیگر ستاره ای برای دیدن نمایند و عمرهای انسان ها کوتاه تر می شود تا شبهای کمتری در سکوت با ستاره ها حرف بزنند . 

دخترکی در گوشه ای ـ زیر این آسمان با شوق وعده خرید عروسک به خواب رفته و پدر که به ستاره ها می نگرد و تصمیم گرفته تا مسافت بسیار طولانی تا سر کارش را از فردا پیاده طی کند تا با پس انداز پول کرایه ماشین از لابه لای هزینه های زندگی برای دخترش عروسکی بخرد. 

گوشه ای دیگر از آسمان این شب ها مردی با زحمت از تراس خانه اش و لابه لای برجها به بالا سر میکشد تا شاید لذت دیدن ستاره ای را بچشد و شاید قدری از هیاهوی در طول روزش کاسته شود. 

آنطرف تر مردمانی شاید شبها را با زور قرص آرام بخش صبح می کنند و از ترس سکوت و سیاهی سریع به خواب می روندتا تفکری در سکوت نداشته باشند .  

و اما آن ستاره که به ما می نگرد و از ما می خواهد تا پای حرف هایش بنشینیم تا حکایت های زشت و زیبا را برایمان بازگو کند. 

و برجها که به هم هیس می گویند تا ما از خواب بیدار نشویم. 

برای برج نشینان که آسمان بالایی برایشان می بارد چه فرقی می کند که آسمان این پایین دستها ستاره ای برای درد دل کردن داشته باشد یا نه؟ اصلا شاید ستاره ها مسخره ای بیش نیستند؟ 

از دید پایین نشینان - آسمان بالایی ها بسیار فرق می کند. شاید آسمان آن ها بسیار پر ستاره تر است  و سکوت شب هایش پر معنا تر؟. اما حیف که نمی توانند آسمان شب را ببینند . اما این پایین همه هر شب آسمان را می بینند . چرا که مدام سر به بالا کرده و از خدای خود حاجتی می خواهند برای همین هم می دانند آسمان بالای سرشان دقیقا چند ستاره دارد. 

اما در ژرفای سکوت و تاریکی شب هستند کسانی که به فکر ستار های دیگرانند. و شاید اگر می دانستند که دخترکی آرام در کدام گوشه  امشب خوابیده است - برایش عروسکی می خریدند تا صبح با صدای جیغ شادی اش همگی از خواب بیدار شویم.... 

 

حمیدرضا جلالی زاده

خواجو:استاد حافظ - شاگر سعدی

محمود کرمانی متخلص به خواجو از سرایندگان به نام شعر پارسی است

وی در سده 7 و 8 قمری بین سال های 689 تا 753میزیست و بنا بر این با سعدی و حافظ در شهر شیراز هم نشین بود.

بیشتر سروده های وی در سروده های حافظ به گونه چشمگیری نمود یافته و پرورده شده است . همچنان که یادگارهای سعدی نیز در سرود های خواجو و نوشتارهای وی اثر گذار بوده است.

به همین باور است که آمده است:

دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو

ولی این پارسی سرای بزرگ بسیار از دید مردم ایران دور مانده و به گونه ای می توان گفت به ایشان بی مهری شده است .

خواجو زاده شهر کرمان و به خاک سپرده شده در شیراز است در آرامگاهی نه چندان شایسته و دور مانده.

وی به بسیاری از استان های ایران آن روز چون آزرآبادگان خراسان خوزستان شیراز و دیگر کشورها مانند عراق و مصر رفت و میوه این رفت و آمد ها در دیوان وی و در بخشی به نام سفریات گرد آمده است.

از نمونه های روشن تاثیر خواجو بر حافظ می توان به سروده زیر از خواجو و حافظ نگاه کرد:

خرم آن روز که از خطه کرمان بروم

دل و جان داده زدست از پی جانان بروم

حافظ می نویسد:

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم

راحت جان طلبم وز پی جانان بروم

خواجو را می توان شاعری با دیدگاه عارفانه و سروده های عارفانه عاشقانه ارزیابی کرد همانند حافظ.  

تنها و بزرگترین اختلاف سعدی با خواجو نیز در این جا است که سعدی عاشقانه  می سرود نه عارفانه  و این خواجو بود که دو نوع سروده عارفانه و عاشقانه را با هم در آمیخت و سروده هایی با هر دو دیدگاه نوشت.

دیوان وی دارای 2 بخش صنایع الکمال و بدایع الجمال است که این هر دو دارای  بخش های کوچکتری مانند سفریات و حضریات (غزل ها) رباعیات قصاید مثنوی ها قطعات – ترجیعات و ترکیب بندها و ... می باشند.

منظومه های وی به سبک خمسه نظامی با نام های همای و همایون – گل و نوروز – گوهر نامه – کمال نامه  و روضه الانوار هستند.

وی را سنی مذهب می دانند اما سروده های وی در باره پیشوایان شیعه ما را به گمانه زنی وا می دارد .  

خواجو درست است که در یکی دو سروده خویش به ستایش خلفای 3گانه پرداخته اما در جای جای ترکیبات و ترجیعات و قصاید خود به ستایش ناباورانه پیشوایان شیعه از علی تا مهدی می پردازد . خواجو در جایی می سراید:

شاه مردان چون خلیل الله بت شکن

شیر یزدان از رسول الله یادگار

مهر او از آسمان لافتی الاعلی

تیغ او از گوهر لاسیف الا ذوالفقار

عالم او را گر امیر المومنین خواند رواست

آدم او را گر امام المتقین خواند سزاست.

پی  می دهد:

قلعه گیر کشور دین حیدر درنده حی

دسته بند لاله عصمت وصی مصطفا

کاشف سر خلافت راز دار لوکشف

قاضی دین نبی مسند نشین هل اتی

سرو بستان امامت درّ دریای هدا

شمع ایوان ولایت نور چشم اولیا

او در پی می نویسد:

دیو طبعان بین که قصد خاتم کرده اند

بغض اولاد علی را نقش خاتم کرده اند

یا:

ره به منزل برد هر کاو مذهب حیدر گرفت

آب حیوان یافت آن کاو خضر را رهبر گرفت 

خواجو در سروده دیگری نه تنها علی بلکه 14 معصوم شیعیان را می ستاید و درباره آن 

 ها با چنان شوری سخن می گوید که به جز یک عاشق نمی تواند گفت:

وی در این سروده  بلند به امام زمان می رسد و می نویسد:

به مقدم خلف منتظر-  امام همام

مسیح خضر قدوم و خلیل کعبه مُقام

شعیب مدین تحقیق حجت القائم

عزیز مصر هدا مهدی سپر غلام

تا می رسد به این جا که: 

نه در ولایت او در خور است رایت ریب

نه با امامت او لایق است آیت عیب

خواجو از انواع شعر و دانش های زمان خود آگاه بوده  و دانش های آن زمان را در 

 سروده هایش به روشنی بازتاب داده است.

خواجو به جز گونه های رایج شعر در آن دوره سروده ای نیز دارد که بسیار امروزی 

 است بخش هایی از آن :

چون اسیر است در آن زلف سمن سای دلم

چه کند گر نکند در شکنش جای دلم

بشد از دست من بی سر و پای دلم

دلم ای وای به دل - وا دلم ای وای دلم

ای خیال سر زلف تو مرا محرم راز

دست کوته ؛ نتوان کرد از آن زلف دراز

مطرب آخر زبرای دلم این نغمه بساز

دلم ای وای به  دل-  وا دلم ای وای دلم

از سر زلف تو شوریدگی آموخته دل

واتش مهر تو در جان من افروخته دل

گر از این پس ندهی داد من سوخته دل

دلم ای وا به دل وا دلم ای وای دلم

ای خوشا پای گل و فصل بهار و لب رود

صوفی از رقص نیاسوده مطرب ز سرود

بشنو این نغمه پر زمزمه از زخمه رود

دلم ای وای  به دل وا دلم  ای وای دلم

سرو بر یاد قد سیمبرت می روید

لاله از مهر رخت چهره به خون می شوید

گوش کن نغمه خواجو که چه خوش می گوید:

دلم ای وای به دل وا دلم ای وای دلم 

خواجو در زمینه جک و فکاهی نیز قلم فرسای کرده که نمونه ای از آن را می خوانیم:

روزی وفات یافت امیری در اصفهان

زان ها که در عراق به شاهی رسیده اند

دیدم جنازه بر کتف تونیان و من

حیران که این جماعت از این تا چه دیده اند

پرسیدم از کسی که چرا تونیان شهر

از کارها جنازه کشی بر گزیده اند

حمال مرده در همه شهری جدا بود

هر شغل را برای کسی آفریده اند

بر زد بروت و گفت که تا ما شنیده ایم

حمامیان همیشه نجاست کشیده اند 

یکی از برجستگی های اندیشه خواجو ایرانی نگری بوده است که این مساله در دیوان وی دیده می شود در این فکاهی نیز سراینده به کسانی که به میهن پشت کرده و به عرب پناه برده و از آن ها شاهی گرفته و بر مردم امارت می کنند به دیده ای نازک بین و بسیار استادانه یورش برده و آن ها را  نجاست خوانده است.

از میان سروده های وی چیستان ها را ناچیز و سروده هایی  بی ارزش می دانند که خواجو نمایان نیست به چه برهانی به پاک سازی آن ها اقدام نکرده است . به نظر من این  چیستان ها نیز زیبایی و لطف خود را دارد  و  پاک سازی آنها کار درستی نبوده است .

 4 چیستان را بخوانید و اگر پاسخ درست دادید به هوش خود آفرین گویید:

آه مقلوب در میانه شب

نام آن ماه مهربان من است

گفتمش ای ماه رو نام تو خود چیست؟

گفت گوشه ابرو را بر طرف مه نگر

نام رخی کز مه رخان مثلش ندیدم در جهان

ما را بیاور عکس مه بر خوان که گردد روشنت

آن که مرغ جان مشتاقان اسیر او است

سی و یک در چل بین تا چند باشد نام اواست

حال باهم چند مطلع از سرود های خواجو که از شاه بیت های او می باشند را باهم بخوانیم  

و  شادمان شویم:

ای لبت باده فروش و دل من باده پرست

جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست

ای زچشمت؛ رفته خواب از چشم خواب

واب رویت برده آب از روی آب

تا کی ندهی داد من ای داد زدستت

رحم آر که خون در دلم افتاد زدستت

حسد از هیچ ندارم مگر از پیرهنش

که جز او کیست که  بر خورد زسیمین بدنش

ما سر بنهادیم و به سامان نرسیدیم

در درد بمردیم و به درمان نرسیدیم

ما نوای خویش را در بینوایی یافتیم

فخر بر شاهان عالم در گدایی یافتیم

چو چشم مست تو؛ با خواب می کند بازی

دو چشم من همه با آب می کند بازی

گفتمش از چه دلم بردی و خونم خوردی؟

گفت از آن روی که دل دادی و جان نسپردی

هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست

گرچه بر منظرش ادراک نظر قادر نیست

ز آتشکده و کعبه غرض سوز و نیاز است

وانجا که نیاز است چه حاجت به نماز است؟ 

رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت خور ده اند

خار ما خوردیم و ایشان گل به دست آورده اند

درودگر  

رباعی شاهکار خیام

گویند کسان بهشت با حور خوشست 

من می گویم که آب انگور خوشست  

 

این نقد بگیر و دست از آن نسیه بشوی  

 

کاواز دهل شنیدن از دور خوشست 

 

خفن

«آندم که نه شمع و نه لگن بود» مصرع از خواجوی کرمانی

دنیا به نظر خیلی خفن بود 

ادم که تو غار لونه می زاشت 

وختی که می مرد بی کفن بود 

بی غصه و لامصب و بی کین 

بی شورت و کلاه و پیرهن بود 

نه فکر رییس و انتخابات 

نه فکر تقلب و زدن بود 

نه فکر زکات و خمس مالش 

نه غصه رخت و تخت زن بود 

آزاد و رها بود از عالم 

  اندیشه او قد دهن بود 

  

 

درودگر 

بهار نوروز گل شراب زن ( غزلی از فریدون توللی)*

سر این سبزه چه نغز است -  گل روی تو دیدن 

به کنار تو نشستن - ز قفای تو دویدن 

عرق آلود گریزت -  پس هر صخره گرفتن 

سر زلف تو گشادن-  لب گرم تو مکیدن 

سر دست تو به دست - از سر آن جوی خروشان 

خوش و خندان به سبکبالی پروانه پریدن 

به تکاپوی نشاط -  از دل آن دشت گل آرا 

سر هر سنبله کندن - بن هر ساق مزیدن 

تک آن دره فروماندن و در سایه نشستن 

تب آن بوسه فرو کشتن و از سایه رمیدن 

 پی افکندن اندام تو در موج بلورین 

 به دو صد حیله تو را تا سر آن چشمه کشیدن 

  چو ترا جامه چسبنده نمودار تن آمد 

به تراش تن شاداب تو آن جامه دریدن 

به تو پیوستن و آن شور گنه در تو فشاندن 

ز تو بگسستن و آن سوز نگه بر تو تنیدن 

تن گلبوی تو بر سینه فشردن-  به غنودن** 

سر چون گوی تو بر سینه گرفتن به خمیدن** 

همه چون باغ هوس در بر ناز تو شکفتن 

همه با داغ نفس بر گل روی تو دمیدن 

به خرام خوش آن ساقه نیلوفر وحشی 

به سراپای تو با دامن پر غنچه خزیدن 

ز بلور تنت آن گرمی جان پرور خون را  

به سر انگشت عطشناک نوازنده چشیدن 

به گریبان تو لغزیدن و در سینه فتادن  

ز گلوگاه تو بوسیدن و بر شانه رسیدن 

بر آن بید نگونساره به راه تو نشستن 

سر آن جوی خروشنده کنار تو لمیدن 

زرخت خنده زنان بوسه دزدانه ربودن 

زلبت باده کشان نغمه مستانه شنیدن 

به تمنای دل ای درد تو بر جان فریدون  

لب پرنوش تو خستن گل آغوش تو چیدن 

 

 

مجموعه شعر(( شگرف)) 

سازمان انتشارات جاویدان  

چاپ اول بهار ۱۳۷۰ 

 

 

*فریدون توللی از شعرای معاصر متول سال ۱۲۹۸ در شیراز بود که در سرودن شعر به شیوه قدما  نیمایی و طنز متبحر بود . 

از جمله آثار وی رها نافه پویه التفاصیل گاروان و شگرف است. 

فریدون از جمله ملی گرایان طرفدار مصدق بود که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ علیه دولت مصدق کنج انزوا گزید و اشعاری که در این دوره سرود بیشتر تغزل شد که بسیار لطیف و زیبا و دل انگیز هستند. 

وی بعد ها به مخالفان شعر نیمایی پیوست و در این مسیر می توان او را در زمان خودش بیرقدار مخالفت با اسلوب نیما دانست. 

خود فریدون به شدت معتقد به حفظ ساختار بیتی شعر است و معتقد است شکست ساخت کلاسیک شعر غیر قابل قبول است. 

وی با آن که نیما را بت شکنی جسور می داند که بت های کهنسال بتکده ای دیرین را بر خا می ریزد معتقد است نیما بعد از این تخریب خوانندگان و شعرای پارسی وی را در بهتی عظیم فرو برده است  

فریدون ادامه می دهد نمونه ای شعری نیما را از آن جهت که به کلامی سست و ابیاتی معلول و پیوندی خارج از دستور زبان سروده شده بود شایسته آن نمی دانستم که در بر افراشتن کاخ رفیع شعر امروز (( طرح تجدید بنا قرار گیرد)). 

شما را به خوانده کامل سر آغاز مجموعه شگرف به قلم فریدون توللی جهت آشنایی با نظرات وی دعوت می نمایم. 

 

 ** به هنگام غنودن (خوابیدن و دراز کشیدن  ) و به هنگام خم شدن

 

 

درودگر

نادرپور و شعر انگور

نادر نادرپور۱۶ خردادماه سال ۱۳۰۸ در تهران چشم به گیتی گشود 

وی به زبان های فرانسه و ایتالیایی چیره بود و با فرهنگ و هنر آنها نیز آشنا بود. 

نادرپور یادگارهای نوشتاری فراوانی در بر گرداندن نوشتارهای بیگانه به پارسی دارد. سروده های سراسر هنرمندانه و بسیار شیوای وی نیز چاپ و پخش شده است که نمونه های زیر از آنهاست 

۱- چشم ها و دست ها چاپ ۱۳۳۳ از بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه 

۲- دختر جام چاپ ۱۳۳۴ از کانون انتشارات نیل 

۳- سرمه خورشید خرداد ۱۳۳۹ 

۴- شعر انگور ۱۳۳۴ از کانون انتشارات نیل 

۵- گیاه و سنگ  

۶- از اسمان تا ریسمان و ... 

نادرپور باور دارد ؛؛ سه شرط می بایستی فراهم آید تا شعری ((مردم گیر)) شود 

۱- داشتن مضمونی بلند و قوی که مثل مشتی از خروار نمونه فرهنگ ایرانی به شمار آید 

۲- داشتن قالبی شکیل و استوار که ضابطه های دقیق صوتی ـ نقش بستنش را در اذهان آسان کند 

۳- داشتن لطف و احساس شعری تا بر دل شنونده بنشیند و بر نیروی عاطفی او تاثیر گذارد؛؛  

باهم یکی از سروده های وی را می خوانیم: 

 

 در هرچه هست و نیست 

 

در مرگ عاشقانه ی نیلوفران صبح 

در رقص صوفیانه ی اشباح و سایه ها 

در گریه های سرخ شفق بر غروب 

در کوهپایه ها 

در زیر لاجورد غم انگیز آسمان 

در چهره ی زمان 

در چشمه سار گرم و کف آلود آفتاب 

در قطره های آب 

در سایه های بیشه انبوه دوردست 

در آبشار مست 

در آفتاب گرم و گدازان ریگزار 

در پرده ی غبار 

در گیسوان نرم و پریشان بادها 

در بامدادها 

در سرزمین گمشده ای بی نام  و نشان  

در مرز و بوم دور و پری وار یادها 

در نوشخند روز 

در زهر خند جام 

در خالهای سرخ و کبود ستارگان 

در موج پرنیان 

در چهره سراب 

در اشک ها که می چکد از چشم آسمان 

در خنجر شهاب 

در خط سبز موج 

در دیده ی  حباب  

در عطر زلف او  

در بوسه ای که می شکند بر لبان من 

در خنده ای که می شکفد بر لبان او 

در هرچه هست و نیست 

در هرچه بود و هست 

در شعله ی شراب  

در گریه های مست 

در هر کجا که می گذرد سایه ی حیات 

سر مست و پر نشاط 

آن پیک ناشناخته می خواندم به گوش 

خاموش و پر خروش : 

کانجا که مرد می سترد نام سر نوشت 

وانجا که کار می شکند پشت بندگی 

رو کن به سوی عشق 

رو کن به سوی چهره خندان زندگی  

 تهران ۱۴/۰۲/۱۳۳۱

یک رباعی از م. امید

گر زرٌی و گر سیم زراندودی باش

گر بهری و گر نهری و گر رودی باش

در این قفس شوم ـ چه طاووس چه بوم

چون ره ابدی است هر کجا بودی باش

درباره ارژنگ کتاب مانی بزرگ

کتاب ارژنگ


«ارژنگ» (به ایرانی میانه: Ardahang) عنوان یکی از کتاب‌های غیرمذهبی مانی است. این اثر، دفتری از نقاشی‌ها و پیکرنگاری‌های رنگی برای ارائه‌ی شرحی مصور از جنبه‌های بسیار مهم آموزه‌های ثنوی (dualistic) مانوی بود. ارژنگ احتمالاً ذیل و ضمیمه‌ای - اما یقیناً جداگانه - را بر کتاب «انجیل زنده/ انجیل بزرگ»، یکی از آثار مذهبی مانوی‌، تشکیل می‌داد.

از این اثر همراه با دیگر کتاب‌های نوشته‌ی مانی، در متون پارتی یاد شده است. ارژنگ در نوشته‌های قبطی مانوی، Eikon خوانده شده و از تصویر (eikon) مانی که در جشن بما (Bema) بر تختی پیشاروی جماعت مؤمنان قرار داده می‌شد، مشخص و متمایز گردیده است.

به این کتاب، همچنین با عنوان دربردارنده‌ی تصاویری از داوری نهایی آخرت، اشاره گردیده است. در نوشته‌ای چینی، "چکیده‌ی آموزه‌ها و شیوه‌های تعلیم مانی، بودای روشنی"، «Men-ho-i بزرگ» خوانده شده (براساس پیش‌نهاد امیل بنونیست، از صفت bungahig* و آن هم از bungah پارتی به معنای "بنیان، شالوده" برگرفته شده) که به صورت «نقاشی دو اصل بزرگ» ترجمه و تفسیر گردیده است و ظاهراً اشاره به کتاب ارژنگ دارد.

برای ریشه‌شناسی واژه‌ی پارتی Ardahang (= ارژنگ)، شدر (H. H. Schaeder) واژه‌ی پارسی باستان arta-thanha* (ارته-ثنه) به معنای "پیام راستی" را پیش‌نهاد کرده که با «بُشر الحق» عربی ذکر شده در کتاب «فهرست» ابن ندیم، مطابق و مترادف است. اما راه حلی که عموماً پذیرفته باشد، هنوز یافته نشده است (این واژه شاید به معنای "نقاشی" باشد، اگر hang- را برگرفته از ریشه‌ی ایرانی کهن -thang به معنای "نقاشی کردن" بدانیم). در ادبیات فارسی نو، این واژه به چندین شکل کمابیش تحریف شده باقی مانده است: ارژنگ، ارتنگ، ارجنگ، ارسنگ، ارهنگ، ارغنگ، تنگ، چنگ.  

خود نگاره‌های این کتاب گم شده‌اند اما پاره‌ای از تفسیرهای پارتی اردهنگ (Ardahang) شناسایی گردیده است.

جالب آن که در روایات تاریخی متأخر اسلامی، از مانی، مشخصاً و اختصاصاً به عنوان بنیان‌گذار یک دین یا یک شخصیت بزرگ دینی یاد نشده، اما از وی به طور ممتاز و برجسته‌ای، به عنوان یک هنرمند سخن رفته است.  

در تصویر ارائه شده از مانی در این روایات، انگاره‌ی مانی نقاش چیره و غالب است. 

 البته این گونه روایات به لحاظ تاریخی، تا اندازه‌ای مبتنی بر گرایش و علاقه‌ی مشهور مانویان به نشر کتاب، نوشتار و نگاره‌ها، اما به ویژه مبتنی است بر خود کتاب اردهنگ مانی - که تصور نقاش بودن مانی را القا کرده است.

برپایه‌ی داده‌های متون تاریخی ایرانی، اردهنگ اثر استثنایی و فوق‌العاده‌ای بود و با مهارت و استادی بی‌نظیر، و صورت‌ها و کیفیات شگرفی ترتیب داده شده بود. 

 گفته شده است که نسخه‌ای از کتاب ارژنگ در اواخر سده‌ی یازدهم میلادی در غزنه، هنوز موجود بوده است ("بیان الادیان" ابوالمعالی، 1092 م.؛ میرخواند، سده‌ی 15/ 16م.).  

در شاهکار فردوسی و در حماسه‌ی داستانی فخرالدین اسعد گرگانی، «ویس و رامین» (سده‌ی 11م.)، مانی - خالق ارژنگ - نقاشی بزرگ از چین توصیف شده است (شاهنامه، ed. J. Mohl, V, pp. 472-75؛ ویس و رامین، ویراسته‌ی م. محجوب، تهران، 1959، ص 32، 287).  

این شهرت و معروفیت آن گونه بود که «مانی» اصطلاحی شد برای خطاب به هر نقاش پرآوازه و برخوردار از توانایی‌های استثنایی هنری (1).

 منبع :  


داریوش کیانی

(1) J. P. Asmussen, "Arzhang": Encyclopaedia Iranica, vol. 2, 1987, pp. 689-690 

 

 

تصویری از مانی 

 

قطعه ای مانده از ارژنگ