با تو بودم روز و شب ها بی شمار
سینه ام از عشق رویت بی قرار
لحطه ها را می شمردم تیک و تاک
لحظه هایی تلخ و سنگین ـ انتظار
رفته بودی یک سفر زیباکنار
عشق و حالت بود در دریاکنار
در پلاژ افتاده بودی لخت و عور
تن به دریا داده بودی بی گدار
موج ها بر ساق و رانت بوسه بار
سینه هایت از تلاطم رقصدار
انتظارت را کشیدم چند روز
چند روزی دردآور مرگبار
آمدی اما نکردی یک نگاه
زیر پایت را عزیز روزگار
رسم دنیا را چنین دانسته اند
عاشقان را می کند یک روز خوار
{درودگر}
از امسال تا سال دیگرـ سه روز و سه شب
بتازیم اگرـ می رسیم
از امسال تا سال دیگرـ در این حول و حوش
عجول و خجول و خموش
زمن تا تو ـ با یکدگر می رسیم
من عیدی ناقابلی اگر می دهم
به تو تکه پاره دلی اگر می دهم
تو هم زندگی را به من می دهی
تب بدگی را به من می دهی
که بر همدگر بیشتر می رسیم
از آن روز بیگانه از عشق تو
به امروز ویرانه از عشق تو
به دیدار هم بی خطر می رسیم
اگر قسمت آمد به دیدارمان
اگر بخت خوش شد خریدارمان
بدان لذت داغ و تب دارمان
گدازنده تر داغتر می رسیم
{پریشان}
آخ
لبهایم سوخت
وقتی به جای سیب زمینی
برای شوهرم
کتاب سرخ می کردم
عشق از همه زودتر
سوخته بود
{قاصدک}
چه کنم با تو که صد مکر و فسون
هردم از چشم تو بر جام نگاهم ریزد
ای سراپا همه حسن
ای سراپا همه آتش
تو که بر جان براهیم گدازی صدها خرمن عشق
بر شب چشمانش ـ دسته گلی ـ شاخه ی نوری ـ باغی
جلوه کنی
چه کنم با تو سراپا همه شور
ای سراپا همه شعر
من تماشای ترا ـ در شب نقره ای پشت پرند
نتوانم که فراموش کنم
من صمیمی تر از آنم ـ که توانم
شوق دیدار تورا
در شب قدر فراموشی خویش
قدر نشناخته خاموش کنم
حاصل عمر گرانمایه چه بود
کاروان عبث افتاده زپا
همه را بر قدوم نگه امشب تو
می پاشم می ریزم می سوزم
چشم بر عمق نگاه تو اگر می دوزم
از شب قدر تولای تو تا سوختنم
فاصله یک نفس است
از طلوع نگهت تا شب من
فاصله یک نفس است...
{پریشان}
دلم از هجر تو دریای درد است
بهار زندگانی زرد زرد است
بیا و قصد این آزرده دل کن
که بی تو کلبه قلبم چه سرد است
بدون آن جمال بی مثالت
بهشت خاطر من دردمند است
توخود دانی که بی تو هیچ هیچم
وجود نازک من بی تو چند است؟
دگر بی تو ندارم من همایی
که آن هم در فراقت در گزند است
{خانم یوسفیان}
رفتم گلایل بخرم یه دسته خار دادن بهم
رفتم قناری بخرم خروس لار دادن بهم
خواستم که شاعری کنم غزل نشد شعرای من
سه نقطه شعری گفتم و دست حمار دادن بهم
گفتم که عاشقی کنم دیدم سرابی بود و بس
به جای بوسه جای لب حال خمار دادن بهم
گفتم برم به باغی و حالی کنم بعد یه عمر
آتیش گرف باغ منو دود چنار دادن بهم
گفتم برم دریا کنار تنی به دریا بزنم
کوسه اومد که هی کجا؟دریا کنار دادن بهم
رفتم به کوه ساوالان میگن هواش بهشتیه
تگرگ از آسمون زدو حکم فرار دادن بهم
گفتم برم با بچه ها بازی کنم بعد یه عمر
زدن زمین سرم شیکس حال نزار دادن بهم
رفتم دعایی بکنم خدا بهم کمک کنه
یهو تصادف کردمو سنگ مزار دادن بهم
درودگر
با درود و احترام
از تمام دوستان و شاعران و دیگر ادیبان
هم میهنمان در اقصی نقاط جهان که مایلند اشعار
نقدها و متون ادبی و ... آنها در این وبلاگ منتشر
و باعث غنای این صفحه و افتخار ما گردد می
توانند آثار خود را به صورت نظر ارسال دارند تا
در این صفحه منتشر گردد.