-
نقد کتاب شهر باران اثر اسداله سلیمی ( پریشان) بخش ۱
دوشنبه 17 مرداد 1390 12:54
قلم بر زر نقد شکل شناسانه (مبتنی بر فرم ) کتاب شعر شهر باران اسدالله سلیمی - پریشان پیش قدم (مقدمه) - قدم اول (تعاریف) با توجه به این که مبحث قرار است در وبلاگ استفاده شود این مباحث (مقدمه و تعاریف) حذف گردیده است . قدم دوم ( نقد کتاب ) الف) بهتر است از جلد کتاب شروع کنیم هرچند ممکن است با موضوع نقد ما که مبتنی بر فرم...
-
شعر سانسور
دوشنبه 17 مرداد 1390 12:40
سهم تو از این همه عشق یه سبد باتون و زنجیر سهم من سیــــــاهی محض - یه ترانه بغض دلگیر دیگه عشقا همه سانســـور حتــــــــی تو کتاب لیــلی دروغه هر کی که میگه تـورو دوستـــت داره خیــلی دیـگه هیــچ رنــگی نمونده بجــز این رنگ سیـــاهی خالی ازرنـگ و حیــــــــاتِ حتـــی پولکــــای ماهـــی حق پـــروازی نداره حتــــی تو ق...
-
صدای شوق آزادی
جمعه 31 تیر 1390 20:23
و نیت می کند قطره ؛ به قصد قربت دریا ولا حول ولا قوه مگر در دست بی همتای بی همتا خدای من خدای قطره و دریا ؛ و قطره می چکد آرام چنانکه در زمستان در حصار برف و یخبندان درون غار تاریک خودش در خوب و در رویا فراوان دیده بود این صحنه زیبا . به تیر گرمی از گرمای خورشید به ماه تیر و در گرمای تابستان زپا افتاده اندر خون و آب...
-
افعی
شنبه 25 تیر 1390 20:10
ای افعی ِ بیرحم آرامشم را اینچنین منگر چون لاکپشت ِ رام این بیشه هرگاه آرام است اندیشه اش بلعیدن مار است پریشان
-
قطعه - زندانت کنم
یکشنبه 12 تیر 1390 14:11
گفتم تو را ای نازنین در سینه پنهانت کنم بر آن نگاه نافذت جان را به قربانت کنم گفتم نگیرم دست تو بیهوده حیرانت کنم گفتم طبیب درد من با عشق درمانت کنم در این دل بشکسته ام ناخوانده مهمانت کنم قفل قفس را بشکنم در خویش زندانت کنم کی خواستم تا ذره ای جانا که گریانت کنم گفتم که من از عشق خود شاید پشیمانت کنم غریبه
-
طرح/کلمات
یکشنبه 5 تیر 1390 20:37
کلمات فانوس سطرهای شبانه منند چنین است که با هر طلوع گم میشوم مهدی طوفانی(توفان)
-
پیچک
یکشنبه 29 خرداد 1390 18:27
یک درخت که جوان بود و پر از شور و نشاط آن درخت که پر از عشق و غرور و پر از زمزمۀ سبز حیات صبح ِ یک روز ِ بهار پیش پا ساقۀ پیچک زیبایی دید دست در دستش داد با محبت بسوی خویش کشید ... به تن خود پیچید چند گاهی که گذشت پیچک قصۀ ما بذر خود را پاشید بعد از آن هم خشکید و درخت ... از خزان ناگهان پیچک ناگهان پیر شد از پا افتاد...
-
نور هدایت
شنبه 21 خرداد 1390 18:10
من روح اشتیاقم در آستان کویت لبریز التماسم وصلم به تار مویت من تک درخت عشقم در عمق ریشه دارم فرهاد استوارم در دست تیشه دارم مشکن مرا مسوزان ای چشمه ی نیازم تو قبلگاه عشقی ای قبله ی نمازم باک نبودنم نیست درد است درد بودن همسفر شب درد تا صبح غم سرودن راهی به من نمایان تا نیست گردم از درد اتش به جانم افتاد از اتشی چنین...
-
تغییر مکان برگزاری کلاس های انجمن
شنبه 21 خرداد 1390 18:06
به استحضار کلیه اعضای محترم و علاقمندان می رساند کلاس های انجمن ادبی فردوسی رباط کریم از این پس راس ساعت ۱۶ در مکانِ فرهنگسرای شهر رباط کریم جنب شهرداری و سینما فرهنگ روزهای چهارشنبه هرهفته برگزار میگردد. حضور راس ساعت موجب سپاس است در همین جا از مدیریت و کارکنان آموزگاه غیر انتفاعی بزرگمهر که ما را تا کنون مورد لطف و...
-
مادرم ای همه خوبی
سهشنبه 3 خرداد 1390 18:41
من پر از احساس و لبریز از غرور میزنم بوسه به دستانی صبور ودر ان چشم به رنگ اسمان میروم تا دورها تا بیکران ان چروک صورت غمگین تو موج دریایی ست در ایین تو اسمان ابی رویای من ای همه خوبی همه دنیای من گر مرا با اشک وغم پرورده ای از من اما هیچ جز غم دیده ای؟ مادری اما چه نامم من تو را اسمان دریا چه نامم من تو را ای گل بی...
-
اسب کالسکه ملکه
سهشنبه 3 خرداد 1390 18:38
من اسب کالسکه ام چه تفاوت دارد بر کالسکه ملکه الیزابت جلوس کند یا پت پستچی بهتر است هر چه کوچکتر باشند پریشان
-
بقچه اسارت
پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390 20:35
مردان مرد بذر ازادی میکارند وصبورانه در انتظار خورشید به بارانی می اندیشند که بذر ها را بارور میسازد و زن ها چه عاشقانه درد را در بقچه ی اسارت میپیچند تا روییدن درخت ازادی را جشن بگیرند غریبه
-
نگذاریم تازیان بر نام خلیج فارسمان بتازند ـ وظیفه ملی همه ما
سهشنبه 20 اردیبهشت 1390 12:06
سلام به همه فکر می کردم که بعد از تلاش های بیهوده اعراب در رابطه با تغییر نام خلیج فارس ، دیگه اونا اقدام دیگه ای نکنند. اما لازمه که بدونید که در چند هفته پیش، تقریباً 150،0000 نفر رای داده بودند و سهم ما تقریباً بیش از 79% در مقابل کمتر از 21% بود اما امروز تعداد رای دهنده ها به بیش از 364،000 نفر رسیده ولی با تاسف...
-
تنهای باغ
یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 11:45
به دنیای دلم پا میگذاری دلت را در دلم جا میگذاری ببین تنها ترین تنهای باغم مرا با،غم تو تنها میگذاری غریبه(خانم چهاردولی)
-
استعمارگر
یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 21:10
تو... همان استعمارگری که ویرانه های دلم اباد حضور اشغالگر تو است کاما
-
خمار
شنبه 3 اردیبهشت 1390 10:47
نگاه خسته و نا امید مجنون دیگر آسمان ناز لیلی را به خلوتگاه نیاز خویش، نمیخواند. شاید او نیز حقیقتی ورای حجم عشق را از پلههای ارتفاع ناکجا آبادی غریب به نظاره ایستاده است. نگاه کن! اگر تابش آفتاب چشمانی تَـر کوههای یخی ِ زمستانِ درونت را در اقیانوس آرام و عمیق ِ گذر از خویش به جریان باد سپرده باشد، سنگینی ابرهای...
-
دوبیتی ۵
یکشنبه 28 فروردین 1390 20:08
دلم برای هیچکس ، نمی تپد دگر چرا به شهر ِشعر و عشق و غم ، نمی رود دگر چرا چه تارها که می تند ، بدور ِ خود ، بدور ِ خود به دست و پای دیگران ، نمی تند دگر چرا پریشان
-
دوبیتی۴
یکشنبه 28 فروردین 1390 20:07
برای تو سروده ام ، سفارشی ، شنیدنی چرا تو شاخ و برگ من، نمی کنی نمی کنی تو دست و پای من مبند به ریشه ام ، به ریشه ام چرا تبر ، تبر ، تبر ، نمی زنی نمی زنی پریشان
-
دوبیتی۳
شنبه 27 فروردین 1390 19:37
دلم گرفت طی شود زمان بی حالی کجای سایه با دغل نشسته ای خالی عجیب و سزناک غم گرفته ای خاموش بساط این قناری کناره ی قالی قاصدک
-
دوبیتی ۲ـ
شنبه 27 فروردین 1390 19:35
غمی که سینه را به درد می سپرد تو را که دید رفت و سکته کرد و مرد ز بس که ناز و خوشگلی پری رخی نگاهتان غم از جهانمان ببرد کاما
-
دوبیتی۱ـ بر وزن مفاعلن مفاعلن
شنبه 27 فروردین 1390 19:22
فنا شدم زدست غم نداری از دلم خبر نمی کند دگر دعا به ناله های من اثر در این فضای بی کسی تو آبروی من بخر شبانه های غصه را بیا و با خودت ببر غریبه(چهاردولی) توضیح:این دوبیتی و ۴دوبیتی بعدی بر یک وزن و بنا بر درخواست یکی از اعضای انجمن سروده شده به همین دلیل نیز شماره گذاری شدند
-
سال۱۳۹۰خورشیدی
شنبه 6 فروردین 1390 20:06
از امسال تا سال ِ دیگر سه روز و سه شب بتازیم اگر ... می رسیم از امسال تا سال ِ دیگر در این حول و حوش عجول و خجول و خموش زمن تا تو ... با یکدگر می رسیم من عیدی ِ نا قابلی اگر می دهم بتو تکه پاره دلی اگر می دهم تو هم زندگی را بمن می دهی تب بـندگی را بـمـن می دهـی که بر همدگر بیشتر می رسیم از آنروز ِ بیگانه از عشق تو به...
-
ترکیب بند - بهار نازها
جمعه 27 اسفند 1389 13:25
باز بهار می رسد باز امید می دمد این شب تار می رود صبح سپید می دمد در تن سرد روزها بعد تمام سوزها از لب نوروزها شعر نوید می دمد می گذرد زمان یخ می شکفد شکوفه ها پشت زمستان قرون فصل جدید می دمد سبزترینِ سالها گرم ترینِ ماهها در پی انتظارها بخت سعید می دمد نی زن خسته از دروغ نی بفکن عود بزن رفته زمستان غمین بر لب جو رود...
-
از نسل باران
دوشنبه 16 اسفند 1389 18:29
زنی از نسل بارانم که روحم را نمی خواهی نگاهم خیس ونمناک است غرورم را نمی خواهی تو می خواهی که من گل باشم و مرداب همیشه ساکت و در خواب تو پروازم نمی خواهی ولی من باز در اوجم گهی طوفان گهی موجم منم از نسل طوفانم نگاهم کن نگاهم را نمی بینی ؟ پر از شور و پر از فریاد نگاهم کن منم از نسل انسانم طراوت را نمی بینی به باغ گل...
-
ما یک نفریم
دوشنبه 9 اسفند 1389 20:14
عمق جنگل در چشمانت موج می زند خم می شوم و هر سلول پوستم -که تو را می چشد- مست می شود لبانم باز از بوسه ات می شکفد. و فکر میکنم تمام طبیعت باغستانیست که تو را برای من و مرا برای تو جفت کرده... جفت؟ ... نه!... ما یک نفریم فرید وبلاگ golhayekaghazi.blogfa.com
-
قطعه - پر آزادی
سهشنبه 3 اسفند 1389 19:51
در این اشفته بازار کذایی گل من گل که نه ،جان می فروشند مترسک های بی احساس گویا دل و احساس ارزان می فروشند زلب ها گم شده فریاد شادی در اینجا چشم گریان می فروشند قلندرها برای لقمه ای نان جوانمردی به شیطان می فروشند پر آزادی ات را باز بگشا که اینجا قفل زندان می فروشند چه آمد بر سر دنیا خدایا که مردم عشق وایمان می فروشند...
-
پرواز به رویا
سهشنبه 26 بهمن 1389 19:35
پرواز به رؤیا آواز ِ سـگـی بود در ظلمت ِ بیداری ِ چشمم برق ِ خردی بود فردا هدرم باد امشب اگر از دست ِ تو فریاد بر آرم پرواز به رؤیا آخر سفرم باد دندان به جگر، سایه به سایه دنبال ِ تو بودم اینک اگر از ترس گریزم بادل بستیزم خاکی بسرم باد در کوچۀ امید چراغ ِ همه خاموش کج فهمی ِ من کار بدست ِ همه کس داد بیکار نِشستم یاد...
-
درخت و قوچ
شنبه 23 بهمن 1389 18:51
می فشارم چشم هایم را به روی هم و پیدا می شود کم کم پس از یک قرص خواب و اندکی قرآن سیاهی های یک گله به روی کوه خواب من و پنهان می کند خورشید خودش را از نگاه من به پشت کوه برف آلود و رمز آلود خواب من ودر پیشانی گله روان قوچی که در شاخش نگاه قرمز خورشید گم می شد و گم می شد صدای هر چه می آمد- درون های و هوی گله و فریاد...
-
انتظار سبز
چهارشنبه 20 بهمن 1389 11:26
به زردی میزند سبزی دل و اندیشهام و آبی نازک خیالم آشفت. دستهایم حسّ بودن دستهایت را منتظر است. احمددرفشی
-
گنج پایان ناپذیر من
پنجشنبه 14 بهمن 1389 19:09
ازین سرگشتگی ، گیجی و حیرانی ازین آوارگی ، منگی ، پریشانی نمانده است از برای من دگر جانی چه میخواهم بغیر از سقفی و یک لقمۀ نانی غم ِ یاری ، نگاری ، جان و جانانی ودیگر هیچ و خرسندم بدین غم ... گنج پایان ناپذیر من چه این را خوب می دانم ... غمم را نیست پایانی پریشان