-
کلاغای بی سر پا
سهشنبه 12 بهمن 1389 18:29
آی قصه گوی شهر ما این طرفا باغ بود حالا نشسته رو پشت بوما جغد و کلاغ آخه چرا؟ میگی چرا پرنده ها پر کشیدن از این دیار از گل و بلبل وچنار چیزی نمونده یادگار ؟ دیگه نه باغبونی هس نه سبزه و ستاره ای وقتی که از خواب پا میشی نمی دونی چی کاره ای؟ مثل مسافری غریب جاده برات نا اشناست نمیدونی کجا بری سواره یا پیاده ای دور خودت...
-
روزگاری پیشتر
سهشنبه 12 بهمن 1389 11:16
روزگاری پیشتر این طرفها باغ بود پر زشادی پر سرود پر ز عنبر پر زعود سر تهی از برف و یخ تن تهی از زاغ بود روزگاری پیشتر در درون شهر ما بلبلی هم لانه داشت با قناری باغبان رقص نرم باله داشت چند روزی قبل بود باغبان را گرگ خورد بعد از آن در باغ ما هر چه شادی بود مرد جای عنبر جای عود پر شد از گنداب و دود جای بلبل بوف خواند...
-
آدم برفی
چهارشنبه 6 بهمن 1389 20:09
بی خانه و بی غذا ست آدم برفی مشغول ستاره ها ست آدم برفی نه شال به گردن و نه دستکش دارد انگار شبیه ما ست آدم برفی ..................... گفتند که بی ریا ست آدم برفی همزاد درون ما ست آدم برفی این قدر که با غریبه ها می خندد من فکر کنم خداست آدم برفی قاصدک
-
شوکران
دوشنبه 4 بهمن 1389 16:21
شوکران است آب خنکی که میخورید زیر تیغ... به یادتان قلبم مچاله میشود، هنوز احمددرفشی
-
ای وطن
یکشنبه 3 بهمن 1389 18:58
سرزمین کوروش و اسفندیار سرزمین لاله های داغدار سرزمین کوههای استوار در تن ما نیست ارام وقرار تاج زرینت به غارت برده اند کودکانت را اسارت برده اند مردمانت را خجالت می دهند وعده ی عدل و عدالت می دهند کفرو بی دینی چه غوغا می کند این چه بازی است با ما می کند بر سر دارست اینجا نام تو خصم کرده زهرها در جام تو جای زخم...
-
زمستان خیال
شنبه 2 بهمن 1389 20:42
می هراسم از هجوم بادها می کشم فریاد از این فریادها در زمستانی که من روییده ام صد نگاه درد را بوییده ام من که بی مهری فراوان دیده ام داغ گلها را چه اسان دیده ام گر چه دست عشق را رو کرده ام من به داغستان گل خو کرده ام دیگر از این بی قراری خسته ام خسته از چشم انتظاری خسته ام برگ زردم در زمستان خیال مانده بامن ارزوهای...
-
زمینه
شنبه 2 بهمن 1389 20:36
از سردی این زمان کینه دارم یک قلب یخی درون سینه دارم از دکمه روی سینه ام فهمیدم آدم نشدم ولی زمینه دارم قاصدک
-
افاضات فاضل نمایانه
جمعه 1 بهمن 1389 17:14
افاضات فاضل نمایانه! شاعر جوان شعری خوانده و منتظر اظهار نظر مخاطبان است.دوست دارد دربارۀ شعرش حرف بزنند تا از دانش شاعران باتجربه بهره مند شود. می گویند که در شعر او چند مورد "حشو" هست. شاعر جوان نمی داند که این سخن بیانگر امتیاز شعر اوست یا نشانۀ کاستی در شعر است؟ جرئت نمی کند که بپرسد "حشو"...
-
عروج
جمعه 1 بهمن 1389 15:33
وداع تو نشانه ای ز داغ روزگار بود تبسمت به روی ما و رو به هم قطار بود به آخری که اولش غریو اشک و ناله هاست قسم که رفتنت فقط فراق روی یار بود نبوده رسم عاشقی دلیل بی وفا شدن به پای رفتنت دلی اگرچه داغدار بود از آن زمان که بی نشان مرید راه حق شدی شکستگی مادری نماد انتظار بود مشام شهر و کوچه را شمیم لاله ها گرفت که رنگ و...
-
یادت هست؟
جمعه 1 بهمن 1389 15:25
شعر می خواندم و از کوچه می گذشتم یادت هست؟ باران می بارید و دست هایت را خشک می کردی برای به دست دادنم یادت هست؟ پولک ماه ؛ ابرهای بی چاره و تنها آن ورد همیشه ؛ قصه هزار بار و تازه ی بودن و عشق و ما یادت هست؟ کتاب شعر و لیوان نیم خالی و خواب دم صبح حسرت آغوش یادت هست؟ نور بی رنگ اتاق نجوای شبانه پرده و باد آن شب و تمام...
-
عکس-جون هرکی دوست دارین درو باز کنین
سهشنبه 28 دی 1389 18:13
شما را به جان هر کسی که دوست دارید در را باز کنید!!!!
-
مرام هستی
شنبه 25 دی 1389 18:02
تو ای صمیمی ترین سرود تمام هستی تو آن شهابی که کودکی را بهانه کردی تو شهر آشوب دیگری را ترانه کردی سپاه سرخی به سوی جانم روانه کردی به شب شبیخون دیگری عاشقانه کردی تو چون شقایق لطافتی در مشام هستی به اشک گرمی،دلم به شعر کرانه بردی به آه گرمی،سکوت ناباورانه بردی به سحر و افسون،دل مرا ماهرانه بردی به باغ سبز نگاه خود،...
-
به تمام ایرانیان
شنبه 18 دی 1389 17:52
باور کن این زمین دلش از دست ما پر است تاریخ از صداقت آئینه دلخور است از روزهای درد فقط خاطرات ماند از جنگ سرفه های پر از خون برات ماند هان! از کجای قصه بدی را بلد شدیم دیروز خوب بوده و امروز بد شدیم ـ بد! مثل قاتلی که به خون تکیه می کند دارد زمین به حال بدم گریه می کند... آن روزها برای همه پشت می شدیم ما فرق داشتیم...
-
شپش
جمعه 17 دی 1389 17:28
یک عمر پر از تنش لهم کردی تو با زجر کشش مکش لهم کردی تو گفتم به امید عاشقم خواهی شد افسوس که چون شپش لهم کردی تو کاما
-
فوتبال سکسی است و لایی زدن لذت سکسی دارد- طنز نیستا!!
یکشنبه 12 دی 1389 19:55
زیست جهان جنسی و مقولهی حجاب دکتر اکبر جباری* درباب حجاب و بیحجابی، سخنان زیادی گفتهاند و میتوان گفت. می-خواهم در این خصوص از منظر فلسفهی سکس به نکاتی توجه نمایم که غالباً مورد غفلت قرار میگیرد. بیحجابی، یا بد حجابی، در جامعهای مانند ایران، علل متعددی دارد که این علل در مجموع، عالمی را برای ایرانیان بطور عام...
-
اتل متل باباجون
شنبه 11 دی 1389 18:28
اتل متل توتوله کودک و قرض و قوله بابای من فقیره تو بی پولی اسیره کله ی صب خروسخون با حال زار و بی جون خورشید و جا میزاره می ره که پول بیاره شب که میشه بی زبون خسته میاد و حیرون با اون چشای غم دار ببینه ما رو بیدار ما خواب و باز دیر اومد امشب ولی شیر اومد گاوه حسن شیرداده؟ اومدی با افاده؟؟ شاخای غول آوردی؟ انگاری پول...
-
بغض پنهانی
پنجشنبه 9 دی 1389 14:07
صدای باد می اید صدای ضجه ی طوفان صدای بغض تنهایی چو تیری می خورد بر جان ۰ صدای گریه ی دیوار که نم نم میشود اوار صدای وهم تنها یی دلش را می دهد ازار ۰ چه تنهایی غمگینی کسی او رانمی بیند کسی از باغ چشمانش نگاهی را نمی چیند ۰ درختی زرد و خشکیده تبر بر ریشه اش خورده که این سیلاب تنهایی تمام هستی اش برده ۰ مثال ابر بارانی...
-
پینوزیدنت
پنجشنبه 9 دی 1389 14:03
حرف که میزنی هزاران گوش دراز میشود و یک دماغ. درفشی
-
گلم سلام
چهارشنبه 8 دی 1389 20:11
گلم سلام،سلام شنیده ام سرحالی و شاد... خوش باشی همیشگی و مدام سرت سلامت باشد،لبت پر از لبخند خانه ات آباد،کامت همچون قند مرا که حالی نیست گرچه ... نپرسیدی ولی خیالی نیست به چشم خسته ی من خار شب فرو رفته و دستم از هیجان نگاه تو خالی است شکایت از تو ندارم بیا و باور کن اگرچه جای تو خالی و درد من بسیار وگرچه چشم تو دارو...
-
شیدای توام
یکشنبه 5 دی 1389 12:23
سوز سودای تو را با که بگویم من معتکف کوی توام تا تو بجویم چشمم ز تو صد چشمه جوشان غرقم ز تو از اشک نگویم از هجر تو چون شمع بسوزم این آتش عشق است برویم خاکم به رهت یا که به پایت تا عطر تنت سیر ببویم شیدای توام مست و پریشان تا دست از این محبس تن پاک بشویم سروده ارسالی آقای حسین بهارلو که به عنوان شعر مهمان درج گردید....
-
آگهی خانم شوهردار( حالتو جا بیاره)
جمعه 3 دی 1389 16:52
http://axhayziba02.blogsky.com به نقل از سایت عکس های زیبا
-
چگونه شاعر بشویم
جمعه 3 دی 1389 16:08
یه روز که خواجه قاطر داش با یکی از دوستاش تو ماشین دوستش ول می چرخیدن تو خیابونای شهرش یهو دوستش گف سیگار میزنی؟ خواجه قاطر رم کرد و گفت :: من؟؟ من خودم ضد سیگارم. دوستش گف: پس هش واخ شاعر نمیشی ایه سیگار نمیزنی. قاطر که بدجور زده بود تو ذوقش عرعریدو شیهید و تحقیقات کرد و فهمید دوستش درس گفته آدم مگه میشه بی دود شاعر...
-
پیرهن آبیتو بپوش
چهارشنبه 1 دی 1389 19:03
از تو چه پنهون که تو خواب دوباره باز فرشته بود تو لیست حاضر غایبش اسم تو رو نوشته بود دوباره من دوباره خواب دوباره خواب چشم تو مستی این ترانه و شراب ناب چشم تو چه جور بهت بگم که من خوابتو هر شب می بینم برای خوندن چشات تا صب کنارت می شینم یه عمر ه نیستی و منم با خواب تو سر می کنم ترانه های چشمتو به یادت از بر می کنم...
-
خیس
شنبه 27 آذر 1389 20:02
نحیف ترین شانه های تو دیروز در مهر دستان من لغزید و خیس ترین چشمان من خواهش چشمانت را به تماشا نشست تا دورترین افق ممکن نگاهت به نزدیکترین دهان بنوشد... مگر نمی شود؟ ( پریشان)
-
اندوه در بهشت ( شعر ترجمه )
دوشنبه 22 آذر 1389 19:19
http://poets.ir/index.php?q=node/1579 به نقل از سایت ادبی خانه شاعران جهان در بهشت هم ساعت دلتنگی هست ساعتی سخت وقتی شک به ارواح حمله میبرد که چرا جهان را آفریدم؟ خدا در حیرت است و میگوید: نمیدانم. فرشتگان به تردید نگاهش میکنند پرهایشان میافتد. همهی فرایض، بخشش، ابدیت و عشق فرو میافتند آنها از جنس پرند. یک پر...
-
طرح - زمان
شنبه 20 آذر 1389 20:06
زمان را که شناختم، اهل حال شدم. احمددرفشی
-
آلودگی
پنجشنبه 18 آذر 1389 13:49
من وقتی آلودهی تو شدم که هوا هنوز آلوده نبود. احمددرفشی
-
آدم بشویم
سهشنبه 9 آذر 1389 17:52
ای کاش که دربدر شده گم بشویم آدم شده بی پدر شده گم بشویم ای کاش خدا فقط کمی حوصله داشت تا راهی این سفر شده گم بشویم معبودی
-
عشق یعنی...
دوشنبه 8 آذر 1389 17:41
عشق یعنی دیده بر در دوختن بی وفایی دیدن و افروختن چون شفق خون جگر اندوختن شمع گشتن شعله گشتن سوختن عشق یعنی یک جهان اندوه فرد داغ دلتنگی کشیدن آه سرد باغ مینو لیک با انبوه زرد گوشه ای خلوت گزیدن اشک و درد عشق یعنی کز جهان بر خاستن جز نگاهش از علایق کاستن سینه را از غیر او پیراستن خویشتن را هم برایش خواستن عشق یعنی تیر...
-
پاییز
جمعه 5 آذر 1389 17:20
هوا رو به سردی گراییده است بزرگی به خٌردی گراییده است دگر عشق مرداد وتیر نخوابد کنارٍِِتنِِ رودِپیر دگر چشمۀ پاک شهریوری نبیند گل سینۀ آذری تنم سوخته نگاهم به در دوخته و برگم به زردی گراییده است دگر شاخسارم به نیروی باد نرقصد به آهنگ قُمری شاد شود جای گنجشکها به هر کتف من دسته زاغی سوار و جای همآوازی با هزار کنم گریه...